روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

عزت نفس

عزت نفس

عزت نفس کلی به ارزیابی و قضاوت فرد نسبت به کلیه ارزش های خود اطلاق می شود که این جنبه از عزت نفس، سایر جنبه های فوق را در خود دارد و در واقع به آن ها نوعی وحدت و یکپارچگی می بخشد. فردی که عزت نفس کلی مثبتی دارد، از کلیه جهات بدنی ، اجتماعی، خانوادگی و تحصیلی، خود را مطلوب و خوب میداند. او نگرش مثبت خود را از واکنش مثبت اعضاء خانواده، همسالان، معلمین و توانایی های بدنی خود کسب نموده است. چنین فردی ، بهتر می تواند با مشکل خود مقابله کند ( اسلامی نسب ،1373)

ابعاد عزت نفس

تا چندی پیش، محققین و نظریه پردازان، عزت نفس را قضاوت کلی فرد در مورد خود می دانستند اما در سالهای اخیر مشخص شده است که کودکان و بزرگسالان، خودشان را از زوایا و جنبه های مختلف مورد ارزیابی و قضاوت قرار میدهند که در این رابطه می توان جنبه های اجتماعی، بدنی، تحصیلی، خانوادگی و کلی را نام برد ( قلی،  1375).

عزت نفس اجتماعی:

شامل عقاید کودک در مورد خودش به عنوان یک دوست برای دیگران است . آیا کودکان دیگر او را دوست دارند ؟ آیا عقاید وافکار او برای آن ها ارزشمند است؟ آیا او را در فعالیت هایشان شرکت می دهند؟ آیا از ارتباط و تعامل باهمسالان خود احساس رضایت می کند؟ به طور کلی کودکی که نیاز اجتماعی اش برآورده شود، صرف نظر از این که چه تعداد از آن ها با آداب و اصول مورد قبول ملی مطابقت دارد، احساس خوبی در این زمینه خواهد داشت؟ (اکبری،1380) .

عزت نفس بدنی:

عزت نفس بدنی به ارزیابی و قضاوت فرد نسبت به توانایی بدنی خود اطلاق می شود که از طریق فعالیتها و کنش های بدنی در فرد به وجود می آید. بنابراین اگر فرد از سلامت و توانایی بدنی خوبی برخوردار باشد، بر عزت نفس بدنی او تأثیر مثبت خواهد گذاشت و بالعکس نواقص جسمانی و عدم توانایی در انجام فعالیت ها و مهارت ها، تأثیر منفی بر عزت نفس بدنی فرد خواهد داشت ( اسلامی نسب، 1374)
 عزت نفس تحصیلی:

عزت نفس تحصیلی به ارزیابی و قضاوت فرد نسبت به ارزشمندی تحصیلی خود مربوط
می شود. اگر واکنش اطرافیان در مورد وضعیت تحصیلی فرد مطلوب باشد، در او احساس رضایت از خود ایجاد نموده و به قضاوت مثبت فرد درباره خودش کمک می کند (قلی،1375)
 عزت نفس خانوادگی:

ارزیابی و قضاوت فرد به عنوان عضوی از خانواده را عزت نفس خانوادگی می گویند که در اثر تعامل فرد با اعضاء خانواده در او به وجود می آید. نوع رابطه متقابل فرد با پدر، مادر، برادران و خواهران و سایر اعضاء خانواده و این که فرد تا چه اندازه توسط آن ها پذیرفته شده است، در چگونگی نگرش او نسبت به خود مؤثر است و عزت نفس خانوادگی او را تعیین می کند (قلی، 1375) .

 مؤلفه های اساسی عزت نفس

تجاربی که کودک در راستای هر مؤلفه به دست می آورد، نقش اساسی را در ارزیابی از خود ایفا می کند. این فرایند ارزیابی یا قضاوت، توصیف های درونی از خود را میسر می نماید که عزت نفس نام می گیرد و به منزله بیانیه ای در چگونگی احساس کودک درباره خویش محسوب می شود. «عزت نفس سالم» را می توان مورد تقویت قرار داد و یا این که آن را از مسیر اصلی منحرف ساخت. شخص با عزت نفس قوی، تا حدودی قادر است که در خود جنبه های مثبت پنچ مؤلفه عزت نفس را تحقق بخشد. در صورت فقدان مؤلفه های مزبور شخص دچار ناپایداری، بیهودگی و ناتوانی می شود (میرعلی یاری، 1379)
پنج مؤلفه عزت نفس از دیدگاه جامع نگر «اینرونر» (۱۹۸۲)، در ارتباط با نظریه خود نشأت گرفته است. در این جا به اختصار توصیف هایی در رابطه با هر مؤلفه عرضه می شود.
 امنیت: احساس اطمینان قوی است که شامل این نکات می شود: احساس راحتی و ایمنی، وقوف در آن چه که از وی انتظار می رود، توانایی وابستگی به افراد و موقعیت ها و درک قواعد و محدودیت ها.
دارا بودن احساس قوی امنیت (میتوانم از پشتیبانی دیگران بر خوردار شوم)، پایه ای است که ساختار مؤلفه های دیگر بر آن اساس پایه ریزی می گردد.
  
 خودپذیری : خودپذیری احساس فردیتی است که اطلاعات درباره خود را در بر می گیرد توصیف دقیق و واقع بینانه از خویش بر حسب نقش ها، اسنادها و ویژگی های جسمانی. کودکی که واجد خودپذیری قوی باشد خویشتن را می پذیرد، احساس فردگرایی، شایستگی، کفایت و تحسین از خود دارد. ولی کودکی که احساس خودپذیری ضعیفی دارد (من خود را دوست ندارم)، در پذیرش خود، فاقد اراده است.(میرعلی یاری، ۱۳۷۹.
 پیوندجویی : پیوندجویی احساس پذیرش با مقبولیت است به ویژه در روابطی که مهم قلمداد میشوند. همچنین به معنای احساس پذیرفته شدن و مورد احترام قرار گرفتن از سوی دیگران به کار می رود. کودکانی که دارای احساسات پیوندجویی قوی باشند (احساس تعلق داشتن )، رابطه راحت و رضایت مندی با دیگران برقرار می کنند. حال آن که احساس پیوند جویی ضعیف در کودک (کسی نمی خواهد با من باشد)، منجر به انزواطلبی و احساس بیگانگی وی خواهد شد.

 رسالت : در این مؤلفه، دارا بودن هدف و انگیزه در زندگی مورد نظر است. به طوری که به خویشتن رخصت دهد تا اهداف واقع بینانه و قابل حصولی داشته باشد و در قبال پیامدهای تصمیمات خود، احساس مسئولیت نماید. کودک برخوردار از احساس تعهد قوی (من اهداف مهمی دارم)، قادر است عملی را آغاز کند و بر اساس طرح و نقشه، آن را پی گیرد. اما کودکی که حس تعهد ضعیفی دارد (من گیج هستم و نمی دانم چه باید بکنم)، در قبال اعمال خود مسئولیتی احساس نمی کند و در هنگام مواجهه با مشکل راه حل های مختلف را مورد کاوش قرار نمی دهد.

 شایستگی : این مؤلفه به احساس موفقیت و فضیلت در کارایی اشاره دارد که مهم و ارزشمند به نظر می رسد و شامل وقوف بر نیرومندی ها و تواناییها و پذیرش ضعف ها نیز می شود. کودکانی که واجد احساس شایستگی می باشند (من احساس توانایی می کنم، بنابراین میتوانم با هر خطری مواجه شوم)، در بیان تصورات و عقاید خود در ارتباط با دیگران بی پروا می باشند. اما کودکانی که از شایستگی لازم برخوردار نیستند (نمی خواهم کوشش کنم)، خود را ناتوان می انگارند و موفقیتهای خویش را به بخت و اقبال نسبت می دهند و نمی خواهند
فرصت هایی در جهت نیل به موفقیت داشته باشند. آن ها رفتار های خود مغلوبانه دارند و احساس کفایت شخصی نمی کنند.

در پرتو تجارب فزاینده ای که در آموزش عمومی و عالی به دست آمد، مهمترین عامل را در تعیین احساس رضایت و موفقیت فرد، را به احساسات درونی در مورد خویش نسبت داده اند. دانش آموزانی که نسبت به خودشان نامطمئن هستند و انتظار شکست دارند، به راحتی دست از تلاش و کوشش برداشته و به ترک مدرسه مبادرت می ورزند. از سوی دیگر دانش آموزانی که درباره خود و توانایی های خود احساسات مثبت دارند، از مدرسه، روابط با دوستان و دنیای یادگیری لذت می برند.

یافته های کوپر اسمیت (۱۹۷۵) مبین آن است که دانش آموزان واجد احساسات مثبت درباره خویش، فراگیران با انگیزه ای هستند که در کلاس مشارکت فعالی بروز می دهند (میر علی یاری، 1379).

نظریه های عزت نفس

عزت نفس از دیدگاه براندن:

براندن عزت نفس را یک نیاز اولیه و اساسی در زندگی انسان می داند که گاه فقدان آن می تواند مستقیماً به مرگ انسان منتهی شود. به نظر او عزت نفس سالم با خردگرایی، واقع گرایی، شهودی بودن، خلاقیت، استقلال، انعطاف پذیری، توانایی رو به رو شدن با تغییر و نوع دوستی در ارتباط مستقیم است. براندن درباره ارکان عزت نفس می گوید: عزت نفس از دو بخش با هم مرتبط تشکیل می شود:

الف: باور خود توانمندی (داشتن احساس اطمینان در برخورد با چالش های زندگی).

ب: احترام به خود یا احترام به نفس (احساس صلاحیت برای خوشبخت شدن).

باور خود توانمندی به معنای داشتن اطمینان به عملکرد ذهن است. یعنی این که باورکنیم توانایی فکر کردن، درک نمودن، آموختن، انتخاب کردن و تصمیم گیری را داریم. یعنی این که بتوانیم حقایق و واقعیت­های مربوط به نیازها و خواسته های خود را درک کنیم و به خود اعتماد و اتکا داشته باشیم اگر کسی خود را برای برخورد با چالش های زندگی بی کفایت بداند، اگر کسی به خود اعتماد نداشته باشد، اگر کسی برای خود احترام قائل نباشد و از اندیشه ابراز وجود کردن بترسد، می گوییم از عزت نفس کافی برخوردار نیست. باور خود توانمندی و حرمت نفس دو ستون مهم عزت نفس سالم هستند و اگر هر کدام از این دو وجود نداشته باشند عزت نفس خدشه دار شده است. این ها جوهر اعتماد به نفس هستند. داشتن باور خود توانمندی بدین معنا نیست که می توانید بر همه مشکلات زندگی فائق آیید، بلکه بدین معناست که بدانید و باور داشته باشید که می توانید آنچه را لازم دارید یاد بگیرید و با چالش های زندگی برخورد معقولانه داشته باشید. باور خود توانمندی داشتن اطمینان به همه آن چیزهایی است که کسب دانش و مهارت را برای رسیدن به موفقیت امکان پذیر می سازد.نداشتن تجربه باور خود توانمندی، پیش بینی و انتظار شکست به جای موفقیت است در برخورد با مشکلات زندگی.

دومین جزء تشکیل دهنده عزت نفس، احترام به خود یا عزت نفس است. همان طور که باور خود توانمندی انتظار موفقیت را امری طبیعی قلمداد می کند، احترام به خود انتظار دوستی، عشق و خوشبختی را طبیعی می انگارد. احترام به خود، باور داشتن ارزش های خویشتن است. منظور این است که خود را شایسته و ارزشمند بدانید و اعتقاد داشته باشید که برای موفق شدن لازم است که تلاش کنید. برای موفقیت در زندگی باید ارزش هایی را دنبال کنید. برای این که رفتار مناسبی داشته باشید لازم است که فایده و سودمندی اعمال خود را ارزش گذاری کنید و به آنها بها دهید. باید خود را شایسته نتایج اقدامات خود بدانید. اگر این باور وجود نداشته باشد نمی دانید که چگونه باید از خود مراقبت نمایید و یا از موفقیت هایتان لذت ببرید، در نتیجه، باور خود توانمندی انسان نیز با دشواری رو به رو می گردد. (براندن، ترجمه قراچه داغی، 1380، ص 361).

عزت نفس از دیدگاه کوپر اسمیت:

کوپراسمیت (2003) عزت نفس را مجموعه باز خوردها و عقایدی که افراد در روابط خویشتن با دنیای بیرونی ابراز می کنند تعریف کرده است. باور نسبت به موفقیت سطحی، بسیج خود بر اساس یک هدف مشخص، تأثیر پذیری کم و بیش عمیق از یک شکست، استفاده از تجربیات گذشته به منظور افزایش کارآمدی، همگی به منزله باز خوردهایی هستند که مستقیماً به عزت نفس وابسته اند.

کوپر اسمیت عزت نفس را عامل بسیار مهمی در ایجاد رفتار می داند و عقیده دارد افردی که عزت نفس مثبت دارند رفتارهایشان اجتماع پسندتر از افرادی است که عزت نفس منفی دارند.کوپر اسمیت معتقد است که بر اثر تعامل بین عوامل زیر عزت نفس حاصل می شود:

1-    ارزیابی والدین درباره فرد.

2-    ارزیابی دوستان و همبازی ها درباره فرد.

3-    ارزیابی معلمان درباره فرد.

4-    ارزیابی فرد درباره خودش.

کوپر اسمیت در مطالعه ای تحت عنوان "مقدمات عزت نفس" آن دسته از رفتارهای والدین را که سبب بروز عزت نفس سالم در کودکان می شود، شناسایی کرد و در بررسی خود رابطه معناداری بین عواملی چون ثروت خانوادگی، تحصیلات، محل زندگی، طبقه اجتماعی، شغل پدر و حضور دائمی مادر در منزل با عزت نفس پیدا نکرد و به این نتیجه رسید که کیفیت رابطه میان کودک و افراد بزرگسال مهم زندگی او، در عزت نفس او تأثیر زیادی می گذارد. او در مطالعات خود پنج عامل را که با عزت نفس مثبت کودکان در ارتباط است به شرح ذیل بیان می کند:

1-    کودک باید احساس کند که اندیشه، عواطف و ارزش های او به عنوان یک انسان مورد قبول واقع شده است.

2-    به کودک آزادی نامحدود داده شود، ولی محدودیت هایی نیز برای کودک شفاف، منصفانه و قابل مذاکره طرح شود.

3-    به کودک به عنوان یک انسان احترام گذاشته شود.

4-    والدین انتظار خود را از روی خیرخواهی و غیر ظالمانه به فرزندانشان انتقال دهند.

5-    پدر و مادر خود از عزت نفس بالایی برخوردار بوده و الگوی عزت نفس داشته باشند (فیلد، ترجمه گنجی، 1386، ص 349).

عزت نفس از دیدگاه اریکسون:

به اعتقاد اریکسون، نظر فرد نسبت به خویشتن و حس عزت نفس به تدریج در طول زندگی تکامل می یابد. این حس از دوران کودکی آغاز می شود و به تدریج پیشرفت می کند.

       اریکسون (1983) در مورد عزت نفس کودکان این چنین اظهار می کند: "هم چنان که کودک از خود درکی پیدا می کند به ارزیابی از خود می پردازد. کودکان قبل از مدرسه به طور معمول بیشتر اوقات از خود رضایت دارند. این کودکان در بعضی تکالیف موفقیت دارند. آن ها در موفقیت های مختلف خود را ارزیابی می کنند، ولی نمی توانند از خود یک ارزیابی کلی داشته باشند. در سنین اولیه دبستان، کودکان در مورد ارزش خود در زمینه های مختلف حس مشخص دارند و این حس تا سنین پایان دبستان ثابت می ماند".

دوران نوجوانی از حیث رشد عزت نفس یکی از بحرانی ترین دوره های زندگی است و به عقیده اریکسون در این دوره است که شخص نیاز دارد هویت ثابتی از خود به دست آورده و خود را به عنوان فردی بی همتا جدا از دیگران بشناسد و ضمن شناخت توانایی ها و استعدادها، خود را به عنوان فردی که در زندگی هدف دارد احساس کند (موسوی، 1377، ص 184).

اریکسون معتقد است بحران هایی که در هر مرحله از رشد به وجود می آیند و نحوه برخورد با این بحران ها، اساس سلامت یا ناسلامتی های بعدی شخصیت فرد را پایه ریزی می کنند. اگر در هر یک از این مراحل با این بحران ها که جنبه های مثبت و منفی دارند و قسمتی از جنبه های طبیعی رشد محسوب می شوند برخورد رضایت بخش شود، جنبه های مثبت شخصیت مانند اعتماد به دیگران، خودکفایی و عزت نفس به میزان بالایی جذب خود(Ego) می شوند و به این ترتیب شخصیت به رشد سالم خود ادامه می دهد. بر عکس اگر تعارض استمرار یابد و یا در اصل به نحو صحیحی حل نشود، خود در حال رشد صدمه می بیند و عناصر منفی شخصیت مانند بی اعتمادی، شکست، تردید و احساس حقارت جذب خود می شوند (Ego)و در نتیجه شخصیت به شکل ناسالمی رشد می یابد.

عزت نفس از دیدگاه آلپورت:

آلپورت با مطرح کردن واژه خویشتن به جای واژه خود، امیدوار بود شاید بتواند از ابهامات و    تناقص­های واژه خود بکاهد. وی خویشتن را منحصر به یک فرد می­داند که خودو تمامی مسائل فرد را در بر می­گیرد. به عبارت دیگر او خویشتن را "منی که احساس می کنم و می شناسم" می خواند. بر اساس دیدگاه آلپورت، تحول آگاهی از خود و رسیدن به خویشتن از هفت مرحله می گذرد. شکست و ناکامی در هر یک از این مراحل به پیدایش مراحل بعدی لطمه می زند، مراحلی را که آلپورت ذکر می کند عبارتند از:

1-    خود جسمانی                                     

2-    تشخیص هویت خود

3-    احترام به خود (یا عزت نفس).                  

4-    گسترش خود

5-    تصور از خود

6-    " خود " چون حریفی معقول

7- تلاش اختصاصی

بنابراین آلپورت برای عزت نفس یک مرحله قرار داده است وحدود سنی آن را معین کرده است. همان طور که اشاره شد عزت نفس یکی از مراحل تکوین خویشتن در دیدگاه آلپورت است. این مرحله از تکوین شخصیت بسیار حساس و تعیین کننده است (شولتس، ترجمه خوشدل، 1364، ص 128).

آلپورت معتقد است سومین فاکتوری که در پرورش خویشتن نقش دارد احترام به خود است که در آن کودک عزت نفس خود را رشد می دهد. در این مرحله کودک در جستجوی بدست آوردن احساس غرور و موفقیت است. در این مرحله کودک سعی دارد چیزهایی بسازد، به اکتشاف بپردازد، کنجکاوی هایش را درباره محیط پیرامون ارضاء کند و به دستکاری و تغییر در آن بپردازد. هنگامی که به کودک اجازه داده می شود تا کنجکاوی خود را ابراز کند، پدیده ها را کشف کند و اراده و خلاقیت خود را به ظهور برساند آن گاه در او احساس رضایتمندی و تسلط بر محیط پایه ریزی می شود و فرد احساس مثبتی از خود پیدا می کند.

به عقیده آلپورت چنانچه پدر و مادر نیاز کودک به اکتشاف را ناکام بگذارند، چه بسا عزت نفس کودک که در حال شکل گیری است لطمه می بیند و به احساس حقارت و خشم مبدل می گردد. بنابراین علاوه بر اینکه کودک باید بتواند عزت نفس را در خود رشد دهد، نیازمند آن است که در مقابل تکالیف و مسئولیت­هایی قرار بگیرد که هم بتواند از عهده آنها برآید و هم کمی دشوار بوده و مستلزم بکارگیری مقداری تلاش و کوشش باشد. اگر تکلیف بسیار آسان باشد احساس عزت نفس در کودک ساخته نمی شود و همچنین اگر تکلیف بسیار مشکل باشد استرس او بسیار زیاد شده، لذا کودک از لحاظ جسمانی و روانی بیش از حد خسته می گردد و یا ممکن است در انجام تکالیف شکست بخورد. در این صورت عزت نفس در او ایجاد نمی شود، همچنین در فرد احساس حقارت، ضعف و ناتوانی ایجاد می شود (پروین ترجمه جوادی و کدیور، 1375، ص 228).

عزت نفس از دیدگاه آدلر:

        آدلر روان شناس معروف که تمام عمر خود را به بررسی و مطالعه احساس حقارت و عقده خود کم بینی صرف کرد، چنین نتیجه گرفت که مهم ترین نیاز انسان کسب عزت نفس است. او معتقد است وقتی که انسان خود را از دیگران کوچک تر و ناتوان تر بداند، جامعه را برتر از خود خواهد دانست و این ناتوانی او را از فراگیری و هماهنگی با اجتماع باز می دارد و در مقابل آن، احساس دیگری وجود دارد که می توان نام آن را خود بزرگ بینی گذاشت که در جای خود مانند یک عقده برتر بینی است.

ضعف عزت نفس یکی از متداول ترین مشکلات روانی در میان زنان و مردان است. ضعفی که روی تمام جنبه های زندگی تأثیر می گذارد. ندادن ارزش و اعتبار به خویشتن نه تنها موجب خرابی رابطه ما با خودمان می شود بلکه به ارتباط میان ما و دیگران نیز، صدمات شدیدی وارد می کند. این احساس ما را از پا در آورده و احساس های مخربی چون تشویش، خجالت، سرخوردگی، حسادت، دشمنی و ترس را به ما غالب می­کند. به عقیده آدلر عزت نفس یک احساس عاطفی و عشق و محبتی است که شخص بر اساس ارزش و اهمیتی که برای خود قائل است، نسبت به خود احساس می کند. این احساس ظریف و دقیق، معمولاٌ از دوران کودکی آغاز می شود و تحت تأثیر تربیت، فرهنگ و جامعه تقویت می شود. آدلر معتقد است نیاز اصلی و اساسی ما در زندگی احساس خوب در مورد خودمان است. ما نیاز داریم که خود را از نظر جسمی، فکری، احساسی و عاطفی انسان خوب و با ارزش بدانیم. چنین احساسی انگیزه و محرک ما برای توفیق در انجام همه اموری است که در زندگی بر عهده می گیریم.

بنابراین طبق نظر آدلر داشتن عزت نفس، مسأله ای کاملاً حیاتی و موضوع مرگ و زندگی و عاملی مؤثر برای احساس خوشبختی و کسب لذت از زندگی است. عزت نفس با داشتن احساس مثبت نسبت به خود و قبول و پذیرش خود، رشد و نمو می یابد و لازمه این رشد و نمو، داشتن احساس های مثبت از خود و آگاهی از توانایی های موجود در خود می باشد. (پروین، ترجمه جوادی و کدیور، 1375، ص 230).

● نظریه مازلو:

مازلو در سلسله مراتب نیازها و در سطح سوم ، احترام به خود یا عزت نفس را قرار می دهد که مشتمل بر تمایل شایستگی، چیرگی، پیشرفت ، توانمندی، کفایت، اطمینان، استقلال و آزادی است. زمانی که این نیازها ارضا شود، فرد احساس ارزشمندی، توانایی، قابلیت مثمرثمر بودن و اطمینان می کند و چنانچه این نیازها برآورده نشود، فرد احساس حقارت ، درماندگی ، ضعف و دلسردی و ناامیدی می کند (به نقل از مفتاح، ۱۳۸۱)
● نظریه راجرز:

راجرز، عزت نفس را ارزیابی مداوم شخص از ارزشمندی خویشتن خود ویا نوعی قضاوت نسبت به ارزشندی وجودی خود تعریف کرده است. او معتقد است این صفت در انسان حالت عمومی دارد و محدود و زود گذر نیست. بر طبق نظر راجرز، عزت نفس در اثر نیاز به توجه مثبت دیگران به وجود می آید. نیاز به توجه مثبت دیگران، شامل بازخوردها، طرز برخورد گرم و محبت آمیز، صمیمیت، پذیرش و مهربانی از طرف محیط به خصوص اولیاء کودک است (شاملو، ۱۳۶۸)

● نظریه ویلیام جیمز:

در بررسی عزت نفس، اولین کار توسط ویلیام جیمز انجام شده است. او معتقد بود که تصور فرد از خود در حین تعاملات اجتماعی ، یعنی از زمانی که متولد شده و مورد شناسایی دیگران قرار می گیرد، شکل می گیرد ( به نقل از بیابانگرد، ۱۳۸۰)

● نظریه جرج مید

مید معتقد است که تصورات و نگرش های شخص، نقش زیادی در زندگی او دارند. این تصورات می تواند، مربوط به موقعیت های درونی یا بیرونی باشد. تصورات بر اساس بازخوردی که از نظر دیگران به دست می آید، تشکیل می شود. بنابراین شخص خصوصیات خود را به گونه ای درک می کند که دیگران آن خصوصیات را به وی نسبت می دهند. او نتیجه گرفت عزت نفس بر اثر انعکاس ارزیابی دیگران، به وجود می آید و این اجتماع است که برای افراد معیارهای زندگی را تعیین می کند و از طرفی نظریات دیگران در شخص درونی میشود و عزت نفس او را شکل می دهد ( به نقل از پور مقدسیان ، ۱۳۷۳).-

- نظریه  آلبرت الیس:

 به اعتقاد الیس انسان تما یل به عشق ومحبت ، توجه ،مراقبت  ونیل به آرزوها دارد واز مورد
تنفر قرار گرفتن ،بی توجهی  وناکامی  دوری می جوید ،به عقیده الیس عزت نفس واعتماد به
خود بر اساس  پیشرفت ها  ودستاورد های  شخصی  در فرد بوجود  می آید  یعنی  وقتی  فرد
کارهایش را  به  خوبی انجام می دهد در نتیجه آن عزت نفس بیشتری را پیدا می کند ،حال اگر
عزت نفس  یک  شخص  در نتیجه عملکرد خوبی داشته باشد افزایش پیدا کرد در این صورت
چنان که عزت نفس خود را در نتیجه شکست از د ست بدهد رنج می برد.بدین طریق حتی اگر
فرد چنان زندگی  کند  که  کمتر با شکست مواجه شود اما همیشه  این امکان وجود دارد که در
آینده دچار شکست شود وهمراه با آن عزت نفس او نیز کاهش یابد.
الیس بر مفهوم " خویشتن پذیری غیر شرطی " صحه می گذارد ومعنی این اصطلاح این است
که:شخص خویشتن،وجود یا بودن خود را بدون الزامات یا شرایط دیگری می پذیرد.
البته الیس افراط در کسب ارزشمندی را یک فکر غیرمنطقی می دانست که منجر به اضطراب
و اختلالات  رفتاری  می گردد  ، اعتقاد  به  اینکه  لازمه  احساس  ارزشمندی  وجود  حداکثر
لیاقت، کمال و فعالیت  شدید است ،این تصور امکان پذیر نیست وتلاش و وسواس در کسب آن
فرد را به اضطراب وبیماری های روانی  مبتلا می سازد و منجر به احساس حقارت و ناتوانی
در وی می گردد.

الیس حتی برای افزایش عزت نفس راهبردها و تکنیک های ویژه ای را پیشنهاد نموده است از
جمله آن  موارد در آموزش ابراز وجود است که  یک  رویکرد  رفتاری  می باشد ودر فضای
گروهی به کار گرفته می شود و تاکید  دارد  که  به  مراجعان بیاموزد که بدون زیر پا گزاردن
حقوق دیگران از خود دفاع کنند.رفتار ابراز آمیز شامل بیان افکار واحساسات  به  شیوه مستقیم، صادقانه ومناسب است.افرادیکه یاد گرفته اند  که وجود  خود را ابراز کنند  معمولا در مورد خودشان احساس خوبی دارند.

نتیجه گیری

باتوجه به مباحث مطروحه  یکی از مهمترین نیاز های انسان عزت نفس می باشد. وقتی فرد خود را از دیگران کوچک تر و ناتوان تر بداند، جامعه را برتر از خود خواهد دانست  این ناتوانی او را از فراگیری و هماهنگی با اجتماع باز می دارد و در مقابل آن، احساس دیگری وجود دارد که می توان نام آن را خود بزرگ بینی گذاشت. ضعف عزت نفس یکی از رایج ترین مشکلات حاد  روانی در میان زنان و مردان است. ضعفی که روی تمام جنبه های زندگی تأثیر می گذارد. ندادن ارزش و اعتبار به خویشتن نه تنها موجب خرابی رابطه ما با خودمان می شود بلکه به ارتباط میان ما و دیگران نیز، صدمات شدیدی وارد می کند.از اینرو رفتار ،روان  یا  شخصیت  انسان همیشه  محصول  ارتباط  متقابل تعاملی و تعارضی  نهاد ،خود و فراخود می باشد.وضرورت تعامل مثبت بین خود وفراخود می تواند انسان را به کمال برساند.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد