روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

جوان و اعتماد به نفس1

جوان و اعتماد به نفس1
قال على (ع):(اَلتقى رَئیس الأخلاق)
ترجمه: پرهیزگارى سَرِ خلق هاست.
نهج البلاغه, کلمات قصار, ش410 یکى از اهداف تربیتى که همواره مورد توجه مربیان بوده, پرورش روحیه خودباورى و اعتماد به نفس است. قبل از ورود به بحث لازم است مراد از اعتماد به نفس و محدوده آن روشن و منقّح گردد تا از این ره گذر نقش و جایگاه این مقوله تربیتى در فرهنگ اسلامى مشخص شود.
اتکاى به نفس عبارت است از این که انسان به خود تکیه کند, خود را مسئول کارهاى خویش بداند, موفقیت و ناکامى را معلول افکار و اعمال خود بپندارد و به یارى دیگران چشم ندوزد. ریشه این کمال انسانى در وجود هر فردى نهفته است. کودک در ماه هاى اول و حتى در دو سال اول زندگى از خودآگاهى کافى برخوردار نیست و تشخیص (من از غیر من) در این دوران صورت ناقصى دارد. به عقیده روان شناسان, این تشخیص از زمان از شیر گرفتن آغاز شده و در سن سه سالگى به صراحت مى رسد و کودک به تدریج به خود توجه پیدا مى کند1, از این رو استقلال طلبى و ب ى نیازى از دیگران از ژرفاى احساسات بشرى و تمایلات فطرى سرچشمه مى گیرد. دین اسلام که آیین و دستوراتش منطبق بر فطرت است, نه تنها از این تمایل درونى جلوگیرى نکرده بلکه در جهت رشد و تعالى آن برنامه ریزى کرده است. اساس تعلیم و تربیت اسلامى بر مسئولیت فردى, تک الیف شخصى و اعتماد به نفس استوار است. قرآن کریم سعادت هر انسانى را مرهون عمل و تلاش و مجاهدت او مى داند و براى او جز حاصل کوشش و فعالیتش پاداشى در نظر نمى گیرد: (کل نفس بما کسبت رهینة; هر انسانى در گرو عملى است که انجام داده است).2 در جاى دیگر مى فرماید: (لیس للانسان الاّ ماسعى; براى انسان جز حاصل تلاش او پاداشى نیست3). امام على(ع) نیز مى فرماید: (قدر الرجل على قدر همّته; ارزش هر انسانى به مقدار همت او است4); یعنى قیمت شخصیت افراد بشر را باید در مقدار اعتماد به نفس جست وجو کرد. از مقدمه مى توان چنین نتی جه گرفت که (اعتماد به نفس, اصل تازه اى نیست که بعضى تصور کنند دنیاى غرب آن را فهمیده و به مردم جهان عرضه کرده است. آیین مقدس اسلام در چهارده قرن قبل, این حقیقت درخشان را که راز سعادت و کامیابى فرد و اجتماع است, در کمال صراحت به مردم آموخته است.)5
تفاوت اعتماد به نفس با خودپسندى
اعتماد به نفس که یک فضیلت اخلاقى است, نباید با نخوت و خودپسندى اشتباه شود, زیرا تفاوت بین واقع بینى و خودپسندى بسیار بارز و برجسته است. در اعتماد به نفس, تکیه بر واقعیت ها و تصویر منطقى از خویشتن است در حالى که در خودپسندى, تصویرى افراطى و اغراق آ میز به چشم مى خورد و هرگز تصویر ذهنى با واقعیت تطبیق ندارد. بر این اساس, اسلام آن را معلول نارسایى عقل و عامل انحطاط فکر و اندیشه و سد راه ترقى و کمال دانسته و به شدت محکوم کرده است.
رضایت مندى خودپسند از کار خود سبب عقب ماندگى و رکود او مى گردد. امام على(ع) مى فرماید: (الاعجاب یمنع الازدیاد;6 خودپسندى مانع تکامل و پیش رفت انسان است). اما انسان واقع بین و ژرف اندیش, به میزان توانایى خویش اعتماد به نفس دارد و از نارسایى ها و کاستى ها غفلت نمى ورزد. خودپرستى دایره افکار را محدود و طبع انسان را به رذالت و پستى مى کشاند, در حالى که خودباورى آدمى را به فروتنى و از خودگذشتگى وامى دارد.
انسان مؤمن, دو صفت اعتماد به نفس و تواضع را توأمان در خود جمع مى کند, چنان که امام على(ع) در توصیف مؤمنان مى فرماید: (نفسه اصلب من الصلد و هو اذل من العبد; روح و روان مؤمن از سنگ سخت محکم تر است, در حالى که در رفتار با مردم از بندگان زرخرید افتاده تر است .7)
اعتماد به نفس و توکل
چه بسا تصور شود که اعتماد به نفس با اعتماد به حق و توکل منافات دارد, در حالى که در معناى اعتماد به نفس, نفى اتکاى به خدا لحاظ نشده است; هم چنان که در توکل, نادیده گرفتن توانایى هاى فردى و ضعف نفس اخذ نشده است. انسان مؤمن با این که از سرمایه اعتماد به نفس برخوردار است اما هرگز خود را بى نیاز از خالق نمى داند, بلکه تدبیر همه امور را در دست قدرت بى انتهاى پروردگار مى بیند. توکل که ثمره مستقیم توحید افعالى خدا است, نقطه مقابل تکیه کردن بر غیر است. امام صادق(ع) مى فرماید: بى نیازى و عزت در حرکت اند, ه نگامى که محل توکل را بیابند در آن جا وطن مى گزینند.8 از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: از جبرئیل پرسید: توکل چیست؟ گفت: علم به این که مخلوق نفع و ضررى نمى رساند و بنده اى که مأیوس از کمک دیگران باشد, براى غیر خدا کارى انجام نمى دهد و به غیر از خدا امید نمى بندد و از غیر خدا نمى ترسد و به غیر خدا طمع نمى ورزد.9 بنابراین تفسیر, توکل بر خدا مى تواند سبب افزایش اعتماد به نفس و تقویت آن باشد, چون در سایه توکل, آدمى از وابستگى ها نجات مى یابد و ضریب قدرت روحى و مقاومت او در برابر مشکلات بالا مى رود. کسى که کانون قلبش سرشار از عشق به خدا است, سرچشمه تمام قدرت ها و نیروها را خدا مى داند و در آن جا که بر انجام کارى خود را توانا مى بیند, باز مؤثر اصلى را خدا مى داند و لحظه اى از این باور قلبى غفلت نمى ورزد. تعجب از بعضى نویسندگان است که مى گویند: اسلام اعتماد به نف س را امضا نمى کند, در سایه اعتماد به حق و دین است که انسان مى تواند به موفقیت واقعى برسد و پیش رفت کند… ما بایستى کلمه و عبارت بهتر و مناسب ترى را جاى گزین اعتماد به نفس کنیم… انسانى که مالک نفع و ضرر و حیات و موت خود نیست, چگونه به خود تکیه کند؟ آن چه ر ا اسلام بدان بها مى دهد اعتماد به خدا است.10
نویسندگان مذکور با توسل به بیانى از مرحوم علامه طباطبائى در ذیل آیه (ألم تر الى الذین یزکّون أنفسهم; آیا نمى بینى آنان را که خودستایى مى کنند),11 گفته اند: اعتماد به نفس که بعضى از نویسندگان ما به تقلید از غربى ها جزء فضایل انسانى دانسته اند, در قاموس د ین وجود ندارد. قرآن فقط اعتماد و اعتزاز به خداوند را مى شناسد.12
ایشان از کلام دیگر مرحوم علامه غفلت کرده اند که صراحتاً اعتماد به نفس را تأیید کرده است, آن جا که مى فرماید: هر فرد مسلمانى باید به نفس خود اعتماد داشته باشد و از موهبت استقلالى که خداى متعال به وى داده, استفاده کند و وسایلى را که به وى ارزانى داشته, به کار اندازد و راه زندگى را بپیماید; نه این که به دیگران امید بسته و هر روز شریکى براى خدا بگیرد و بت تازه اى بتراشد. خادم باید بداند که نان خود را مى خورد نه نان مخدوم را… انسان آزاد نباید جز خدا به کسى امید بسته و کرنش کند وگرنه در باطن همان پستى و بردگى شرک را خواهد داشت که بت پرستان در ظاهر دارند.13 تمام نکته در جمله پایانى است که اعتماد به نفس مورد تأیید اسلام را تعریف کرده اند, آن جا که مى گویند: مراد از اعتماد به نفس این است که انسان در زندگى لیاقت ذاتى خود را به کار انداخته به امید دیگران ننشیند, نه این که از خداى تعالى بریده, خود را مصدر هر امید و آرزو و مؤثر حقیقى بداند.14
آثار و فواید اعتماد به نفس
اعتماد به نفس آثار فردى و اجتماعى زیادى دارد که مهم ترین آن ها عبارت اند از:
1ـ موفقیت: یکى از عوامل مهم پیش رفت علمى و کامیابى در انسان, اعتقاد به توانایى هاى فردى است. (مطالعات روان شناسان بارها نشان داده است که علت اصلى توفیق اشخاص در کارها آن است که از خود انتظار موفقیت داشته اند. محمدعلى کِلِى هر بار که به خارج سفر مى کرد طب ق معمول اظهار مى داشت که پیروز مى شود, او مى گفت: وقتى که برنده شوم… [و نمى گفت] اگر در این مسابقه برنده شوم. پس ملاحظه مى شود که اداى این جمله, همان داشتن اعتماد به نفس است. ارسطو مى گوید: چیزى که انتظارش را داشته باشید, همان را پیدا خواهید کرد.15
با مطالعه زندگى بزرگان به این حقیقت مسلّم تاریخى پى مى بریم که پیروزى درخشان مردان بزرگ تاریخ در سایه اعتماد به نفس به دست آمده است. چه بسا افرادى که از نظر استعداد در سطح متوسطى قرار داشته اند ولى با اعتماد به نفس و مجاهدت و تلاش خستگى ناپذیر خود, به مد ارج عالى نایل گشته اند. متأسفانه استعدادهاى بسیارى بر اثر کمبود اعتماد به نفس, مخفى مانده و به شکوفایى نرسیده است. دانشمند معروف, ساموئیل اسمایلز مى نویسد: (اعتماد به نفس, اساس هر رستگارى و هر پیش رفتى است. اگر اکثر افراد ملتى بدین فضیلت آرایش یافتند, آن ملت, بزرگ و توانا مى شود و سرّ ارتقا و توانایى او فقط داشتن همین خصلت است.)16
اعتماد به نفس, تردید و بى ثباتى را زایل مى کند و به انسان این امکان را مى دهد که با تعقل و اندیشه, راه صحیح را انتخاب کرده و با متانت و پشتکار آن را به اتمام برساند. (تحقیقات انجام شده در مدارس مختلف به ویژه مدارس استثنایى نشان مى دهد که بین پیش رفت تحصی لى و نگرش فرد نسبت به خودش, رابطه مستقیمى وجود دارد. هر قدر فرد احساس و نگرش مثبتى نسبت به خود داشته باشد, موفقیت بیش ترى در امور تحصیلى از خود نشان مى دهد.)17
در صحنه نبرد زندگى, کسى پیروز است که بتواند با تکیه بر اراده خویش, در دریاى ژرف شداید, به هر طرف که تمایل داشت, شنا کند نه این که مانند پر کاهى بى اختیار به اطراف کشیده شود. افراد خودباخته و ضعیف النفس با وجود داشتن امکانات از اتخاذ تصمیم و جرئت در انجام کار عاجزند, گویا منتظرند دستى از غیب بیرون بیاید و کارهاى سخت و پرمشقت را برایشان انجام دهد. آن ها در تمام عمر خود مردّد و متزلزل باقى مى مانند و فرصت هاى مناسب را یکى پس از دیگرى از دست مى دهند و ناگهان متوجه مى شوند که عمرى را با تردید و بى ثباتى سپرى کرده اند. این افراد درهاى موفقیت را به روى خود بسته اند. چه زیبا امام على(ع) فرموده اند: (مَن لَم یُنجِد لَمْ یُنجَد; هرکس خود را بلند نگرداند, کسى او را بلند نخواهد کرد).18 حکم مذکور در مورد جامعه نیز جارى و سارى است. اگر جامعه اى توانایى هاى خود را با ور نکند, نمى تواند پیش رفت کند.
خودباختگى, شگرد دشمن
ییکى از شگردهاى بزرگ استعمارگران در طول تاریخ, القاى روحیه خودباختگى و سلب اعتماد به نفس بوده است. قرآن مجید درباره فرعون مى فرماید: (انّ فرعون علا فى الارض وجعل اهلها شیعاً یستضعف طائفة منهم; فرعون در آن سرزمین برترى جست و اهل آن را به گروه هاى م ختلفى تقسیم کرد; گروهى را به ضعف و ناتوانى کشاند.)19
بدون شک استثمار و استضعاف مصریان از جانب طاغوت زمان به انگیزه سرکوب کردن روحیه خودباورى آحاد افراد آن جامعه صورت گرفته است. بر این اساس, بزرگ احیاگر تفکر دینى در عصر حاضر یعنى حضرت امام خمینى(ره) همواره بر خودباورى و استقلال فکرى ملت تأکید کرده و تنها را ه مقابله با خودباختگى را بازگشت به خویش و اتکاى به فرهنگ متعالى اسلام مى دانستند. ایشان خطاب به جوانان مى گوید: (عمده این است که شما دو جهت را در نظر بگیرید که من کراراً عرض کرده ام: یکى اعتماد به خداى تبارک و تعالى که وقتى که براى او بخواهید کار کنید, ب ه شما کمک مى کند, راه را براى شما باز مى کند, در هر رشته که هستید راه هاى هدایت را به شما الهام مى کند. و یکى اتکال به نفس, اعتماد به خودتان; شما خودتان جوان هایى هستید که مى توانید همه کارها را انجام دهید. مخترعین مى توانند در سطح بالا اختراع بکنند. مب تکرین ما مى توانند در سطح بالا ابتکار کنند. به شرط این که اعتماد به نفس خودشان داشته باشند و معتقد بشوند به این که سمى توانیمز در رژیم سابق سنمى توانیمز را در بین همه قشرها شایع کردند, به همه گفتند ما نمى توانیم و باید تواناها بیایند و به ما تعلیم بدهند… لازم است که با این دو خصیصه ساتکال به خداى تبارک و تعالیز [و] اطمینان به نفس, با این دو خصیصه به پیش بروید و بعد از مدت کوتاهى خواهید دید که راه هاى سعادت بر شما باز مى شود.)20
مصلحان بزرگ تاریخ همواره از خودیابى و خوداتکایى به عنوان عامل موفقیت یاد کرده اند.
فلسفه خودى
استاد مطهرى(ره) درباره اقبال لاهورى مى گوید: (اقبال فلسفه اى دارد که آن را فلسفه خودى مى نامد. او معتقد است که شرق اسلامى هویت واقعى خود را که هویت اسلامى است, از دست داده و باید آن را باز یابد. [اقبال معتقد است:] همان طور که فرد احیاناً دچار تزلز ل شخصیت و یا گم کردن شخصیت مى شود, از خود فاصله مى گیرد و با خود بیگانه مى گردد, غیر خود را به جاى خود مى گیرد و به قول مولانا که اقبال سخت مرید و شیفته او و تحت تأثیر جاذبه قوى او است, در زمین دیگران خانه مى سازد و به جاى آن که کار خود کند کار بیگانه مى کند. جامعه نیز چنین است; جامعه مانند فرد روح و شخصیت دارد; مانند فرد احیاناً دچار تزلزل شخصیت و از دست دادن هویت مى گردد. هر جامعه اى که ایمان به خویشتن و احترام به کیان ذات و کرامت ذات خویشتن را از دست بدهد, محکوم به سقوط است.)21
ایشان در جایى دیگر مى گوید: (در گفتارهاى اقبال لاهورى خواندم که موسولینى گفته است: انسان باید آهن داشته باشد تا نان داشته باشد; یعنى اگر مى خواهى نان داشته باشى, زور داشته باش. [ولى اقبال مى گوید:] این حرف درست نیست, اگر مى خواهى نان داشته باشى, آهن باش; یعنى شخصیت تو شخصیتى محکم به صلابت آهن باشد.22
مولوى مى گوید:
اى تو در پیکار خود را باخته دیگران را تو ز خود نشناخته
تو به هر صورت که آیى بیستى
که منم این والله آن تو نیستى23
قرآن مجید به صراحت تغییرات برونى را معلول تغییرات درونى مى داند و سرچشمه شکست ها و پیروزى ها را اراده و خواست ملت ها برمى شمارد, آن جا که مى فرماید: (ان الله لایغیّر مابقوم حتّى یغیّروا ما بانفسهم; هرگز خداوند اوضاع و احوال را به سود مردم عوض نمى کند, مگر آن که خودشان اوضاعشان را تغییر دهند.)24
(نکته اى را اقبال لاهورى از همین آیه استنباط کرده است که نکته اى بسیار عالى است. او از ضمیر سحتى یغیّرواز چنین استفاده کرده است که قرآن مجید مى فرماید: سحتى یغیّروا ما بأنفسهمز نمى گوید: سحتّى یغیّر ما بأنفسهمز; اگر چنین مى گفت, معنایش این بود: خداوند او ضاع و احوالى را که براى مردمى وجود دارد, چه خوب و چه بد, عوض نمى کند مگر آن وقت که اوضاع و احوالى که مربوط به خودشان است; یعنى مربوط به روح, اخلاق و خصوصیاتى که در دست و عملشان است عوض شود. نه, مى فرماید: سیغیرواز تا خودشان به ابتکار و دست خود و استقلال فکرى خویش اقدام نکنند, وضعشان عوض نمى شود; یعنى اگر ملت دیگرى بیاید و بخواهد به قهر و جبر, اوضاع و احوال مردم را عوض کند, مادامى که خود آن مردم تصمیم نگرفته اند, مادامى که خود آن مردم ابتکار به خرج نداده اند, مادامى که خود آن مردم استقلال فکرى پیدا نکرده اند, وضع آن ها به سامان نمى رسد.)25
شمع بر پاى خویش چون بستاد
روشنى بخش گشت و بزم آراى
سرفراز است اگرچه بگدازد
هرکه چون شمع بود پابرجاى
تیره بختى است تکیه بر دگران
نپذیرفت مرد روشن راى
2ـ پایدارى در راه هدف: در سایه اعتماد به نفس و خودباورى, قدرت مواجه با مشکلات و ناملایمات زندگى و تحمل سختى ها و مرارت ها افزایش مى یابد. چون هر فردى به تناسب روحیه و طرز تفکر خود با مشکلات روبه رو مى شود و عکس العمل نشان مى دهد. در این باره داستانى را س عدى شیرازى بیان کرده که قابل توجه است: (سالى از بلخ با شامیانم سفر بود و راه از حرامیان پرخطر. جوانى به بدرقه همراه من شد. سپر باز و چرخ انداز و سلحشور, بیش زور که ده مرد توانا کمان او را زه کردندى و زورآوران روى زمین, پشت او بر زمین نیاورندى. اما متنعم بود و سایه پرورده, نه جهان دیده و سفر کرده, رعد کوس دلاوران به گوشش نرسیده و برق شمشیر سواران به چشم ندیده.
نیفتاده در دست دشمن اسیر
به گـردش نباریـده باران تیر
اتفاقاً من و این جوان در پى هم دوان, هر آن دیوار قدیم که در پیش آمدى, به قوت بازو بیفکندى و هر درخت عظیم که دیدى, به زور سرپنجه برکندى و تفاخرکنان گفتى:
پیل کو تا کف سر پنجه گردان بیند
پیل کو تا کتف و بازوى مردان بیند
ما در این حالت بودیم که دو هندو از پس سنگى سر برآوردند و قصد قتال با ما کردند. در دست یکى چوبى بود و در بغل دیگرى کلوخ کوبى. جوان را گفتم: چه پایى؟
بیار آن چه دارى ز مردى و زور
که دشمن به پاى خود آمد به گور
تیر و کمان را دیدم از دست جوان افتاد و لرزه بر استخوان.
نه هرکه موى شکافد به تیر جوشن خاى
بـه روز حملـه جنگ آوران بـدارد پـاى
چاره جز آن ندیدم که رخت و سلاح و جامه رها کنیم و جان به سلامت بریم.
به کارهاى گران, مرد کاردیده فرست
که شیر شرزه درآرد به زیر خمّ کمند
جوان اگرچه قوى یال و پیل تن باشد
به جنگ دشمنش از هول بگسلد پیوند
نبرد, پیش مصاف آزموده معلوم است
چنان که مسئله شرع پیش دانشمند).26
امام على(ع) مى فرماید: (فى تصاریف الاحوال تعرف جواهر الرجال; با تغییر شرایط و اوضاع و احوال, ذخایر و جواهر فطرى مردان شناخته مى شود).27 افرادى که به اراده خویش متکى اند, از نظر روایات افرادى حر و آزاده معرفى شده اند که در هر حال خود را نمى بازند و در برابر طوفان هاى سهمگین زندگى با اقتدار مى ایستند و از زبونى و فرومایگى و خودباختگى اجتناب مى ورزند. امام صادق(ع) مى فرماید: (ان الحرّ حر على جمیع احواله ان نابته نائبة صبر لها وان تدارکت علیه المصائب لم تکسره و ان أُسر و قهر او استبدل بالیسر عسراً; آ زادمرد در همه حال آزاده است. اگر به مصیبتى دچار شود, صبر مى کند و اگر گرفتار هجوم بلا گردد, شکست نمى خورد. آزادمرد اگر اسیر شود, ستم ببیند یا آسایش او به سختى مبدل گردد, بازهم آزاده است.)28
اعتماد به نفس یوسف(ع)
در دنباله حدیث, امام صادق(ع), حضرت یوسف(ع) را به عنوان مصداق بارز این گونه افراد ذکر مى کند. آن حضرت با این که به بردگى رفت, اسیر شد و ستم دید, تاریکى زندان, وحشت حبس و مصایب دیگر ضررى به شخصیت روحى وى نزد و سرانجام خداوند بر او منّت نهاد و او را به اوج عظمت رسانید و فرمانرواى جبّار مصر را به غلامى وى درآورد.
3ـ سلامت روان: یکى دیگر از آثار اعتماد به نفس حفظ سلامت روان است. مازلو مى گوید: ما براى سلامت روانى خود نیاز به احساس اعتماد به نفس مثبت و قوى داریم.29 این امر وقتى روشن مى شود که بدانیم ضعف اعتماد به نفس, عوارضى چون نگرانى, بى ثباتى, اضطراب, بدبینى, پر خاش گرى, افسردگى, خودکم بینى, وسواس و غیره دارد. (وقتى که یک انسان کاملاً سالم و نیرومند بى جهت در خود احساس ضعف و سستى و رخوت مى کند, معنایش این است که روحش ناسالم است).30 کسى که ثبات و پشتکارندارد, کار خود را ناتمام مى گذارد و یا از رو در رو شدن با مشک لات زندگى طفره مى رود. براى جبران این نقص روحى, پیوسته عذر و بهانه مى آورد و همواره خود را فریب مى دهد. امام على(ع) مى فرماید: (قد یکذب الرجل على نفسه عند شدة البلاء بما لم یفعله; چه بسا انسان در برخورد با گرفتارى وقتى که مى خواهد شانه از زیر بار عمل خال ى کند, به خود دروغ مى گوید).31 و در مواردى این افراد به خودنمایى رو مى آورند. امام على(ع) مى فرماید: (الافتخار من صغر الاقدار; به خود نازیدن, نشانه حقارت و پستى است).32
روان شناس معروف, شاختر مى گوید: وسیله دیگرى که در عین ناکامى و عدم موفقیت براى جلب توجه دیگران به کار مى بریم, لاف زدن و از خود تعریف کردن است. آن که مى تواند کار صحیح انجام دهد و موفق باشد و با رفتار و گفتار پسندیده, خود را در دل دیگران بنشاند, به لاف ز دن و خودستایى کردن نیاز ندارد و به عوضِ لاف و گزاف به سعى و عمل مى پردازد و هر روز دوستان بیش تر و موفقیت بزرگ ترى به دست مى آورد.33
کسى که خود را پست و ناتوان مى داند, ضمیرى آشفته و نگران دارد. این حس خودکم بینى او را به مقررات اجتماعى بى اعتنا و از این راه حقارت خویش را جبران مى کند. امام هادى(ع) مى فرماید: (من هانت علیه نفسه فلاتأمن شره,34 کسى که خود را خوار مى یابد, از شر او ایمن مباش.) با این بینش, منشأ بسیارى از ناهنجارى ها و اختلالات رفتارى در بزه کاران را باید در فقدان اعتماد به نفس جست وجو کرد. در این صورت با احیاى شخصیت و تقویت اعتماد به نفس, مى توان از وقوع بسیارى از خطاکارى ها پیش گیرى کرد. امام على(ع) مى فرماید: (من کرمت نفسه قلّ شقاقه وخلافه;35 کسى که شخصیتش ارزش مند گردید, خطاکارى هایش کم مى شود.)
مردان باشخصیت در حساس ترین مواقع نیز به خوارى و فرومایگى تن نمى دهند و هرگز به تملق و چاپلوسى متوسل نمى شوند. امام على(ع) مى فرماید: (ذوالشرف لاتبطره منزلة نالها وان عظمت کالجبل الذى لاتزعزعه الریاح;36 مرد باشرف اگر به موقعیتى برسد, هرگز خود را نمى بازد و از مسیر فضیلت خارج نمى شود. او مانند کوه پا برجاست که وزش بادها قادر نیست او را به حرکت درآورد.)
براساس نظریه (اریکسون) اگر هویت شخصیِ نوجوان در طى زمان و براساس تجربیات حاصل از برخورد صحیح اجتماعى به تدریج ایجاد شود و نوجوان بتواند خود را بشناسد و از دیگران جدا سازد, تعادل روانى وى تضمین مى شود; ولى اگر سرخوردگى و عدم اعتماد, جاى گزین اعتماد گردد و به جاى تماس با مردم, نوجوان گوشه گیر و منزوى شود و به جاى تحرک به رکود گراید و به جاى خودآگاهى و تشکیل هویت مثبت دچار ابهام در نقش خود شود, هم آهنگى و تعادل روانى وى به هم مى خورد و به بحران هویت دچار مى شود.37
4ـ جلب اعتماد دیگران: اعتماد به نفس, نقش مؤثرى در جلب اعتماد دیگران دارد, چون تأثیرگذارى بر افراد بستگى زیادى به قدرت ایمان و خودباورى دارد. کسى که به خود اعتماد ندارد, هرگز نمى تواند اعتماد دیگران را جلب کند.
اگر در جهان بایدت برترى
نباید که خود پست و دون بشمرى
چو خود خویشتن پست بینى و خوار
دگر از کس امید عزت مدار
امام على(ع) مى فرماید: (ان النفس لجوهرة ثمینة من صانها رفعها و من ابتذلها وضعها;38 به راستى که شخصیت انسانى گوهر گران بهایى است که هرکس آن را حفظ کند, تعالى یابد و هرکس آن را پست گرداند, فرو مى افتد). در روایتى دیگر آن حضرت مى فرماید: (الرجل حیث ا ختار لنفسه ان صانها ارتفعت و ان ابتذلها اتّضعت;39 ارزش شخصیت هر فردى, وابسته به روشى است که اتخاذ مى کند; اگر نفس خود را از پستى بر کنار داشت, رفعت مقام پیدا مى کند و اگر آن را خوار شمرد, به پستى مى گراید.)
5 ـ رشد اجتماعى:روان شناسان براى رشد اجتماعى, شاخص هایى را ذکر کرده اند که عبارت اند از: استقلال, پذیرش مسئولیت و آینده نگرى.40 یکى از پایه هاى واقعى رشد اجتماعى, اعتماد به نفس است. عدم سازگارى با محیط نتیجه بى اعتمادى و ضعف نفس است. (اشخاصى را که مى بین ید خجول و کم رو, یا بى حیا و پرخاش جو, یا ساکت و خاموش, یا پرگو و فضول, یا سرد و بى تصمیم, یا بى تأمل و سبک سرند, همه مردمانى هستند که به خود اطمینان و اعتماد ندارند).41 این افراد براى رهایى از احساس حقارت به گوشه گیرى و انزوا روى مى آورند, اما فشار روحى , فرار از معاشرت و سازش به مراتب از خودکم بینى بیشتر است.
امام صادق(ع) مى فرماید: (الرجل یجزع من الذُّل الصغیر فیدخله ذلک فى الذُّل الکبیر;42 آدمى از ذلت کوچک اظهار ناراحتى مى کند و همین امر او را به ذلت بزرگ ترى سوق مى دهد). شاختر مى گوید: (پسرى از نزدیکان من همیشه تنها بود. در زنگ هاى تفریحِ مدرسه تنها راه مى رفت و در ابر و آسمان خیال گردش مى کرد. بعد از ساعت درس فوراً به خانه مى آمد و از بازى با هم شاگردى ها مى گریخت. در هیچ دسته و انجمن خیریه اى شرکت نداشت. هیچ کس را به خانه خود دعوت نمى کرد و به خانه هیچ کس به مهمانى نمى رفت. مى گفت: اتاق کار و کتاب هایم را از همه کس بیشتر دوست دارم. لکن حقیقت این بود که آن جوان, بنیه و جثه خوبى نداشت و در بازى هاى جسمانى به پاى دیگران نمى رسید و براى این که ضعف خود را بپوشاند و مورد ترحم و تحقیر واقع نشود, از بازى اجتناب مى کرد).43 با اعتماد به نفس, ترس از اجتماع و معاش رت با مردم زایل مى شود و سازگارى با محیط به سهولت انجام مى گیرد.
ادامه دارد
پاورقیها:
17ـ غلامعلى افروز, مباحثى در روان شناس و تربیت کودکان و نوجوانان, ص114.
15ـ رابرت آنتونى, رموز اعتماد و اتکاء به نفس, ترجمه اسماعیل کیوانى, ص164.
16ـ محمدتقى فلسفى, همان, ص278; به نقل از: اعتماد به نفس, ص14.
19ـ قصص(28) آیه 4.
12ـ ترجمه المیزان, ج4, ص546.
10ـ روزنامه اطلاعات, شماره 20665, ص11, سال74.
14ـ همان, ص191.
1ـ محمدعلى سادات, راهنماى پدران و مادران, ج1, ص37.
11ـ نساء(4) آیه 49.
18ـ غررالحکم و دررالکلم, ج5,ص253.
13ـ علامه طباطبایى, خلاصه تعالیم اسلام, ص190.
27ـ غررالحکم و دررالکلم, ج4, ص398.
22ـ مجموعه آثار, ج17, ص53 و54.
25ـ مجموعه آثار, همان, ص224ـ223.
23ـ مثنوى معنوى, دفتر چهارم, ص596.
26ـ گلستان سعدى, باب هفتم, حکایت17.
29ـ غلامعلى افروز, همان, ص114.
28ـ بحارالانوار, ج71, ص69.
24ـ رعد(13) آیه 11.
21ـ مرتضى مطهرى, نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر, ص53 و54.
2ـ مدثر(74) آیه 38.
20ـ صحیفه نور, ج18, ص146.
32ـ همان, ج2, ص163.
36ـ همان, ج4, ص37.
39ـ همان, ص77.
37ـ سید احمد احمدى, روان شناسى نوجوانان و جوانان, ص28.
3ـ نجم(53) آیه 39.
30ـ محمدتقى فلسفى, همان, ص391.
31ـ غررالحکم و دررالکلم, همان, ص483.
34ـ بحارالانوار, ج75, ص365.
33ـ موسوى لارى, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص416.
35ـ غررالحکم و دررالکلم, ج5, ص432.
38ـ غررالحکم و دررالکلم, ج2, ص522.
42ـ بحارالانوار, همان, ص249.
43ـ محمدتقى فلسفى, همان, ص415.
41ـ محمدتقى فلسفى, همان, ص342.
4ـ نهج البلاغه, قصار47.
40ـ رشد شخصیت, ترجمه سیما نظیرى, ص100.
5ـ محمدتقى فلسفى, کودک, ج2, ص279.
6ـ نهج البلاغه, قصار167.
7ـ همان, قصار333.
8ـ اصول کافى, ج3, ص105.
9ـ بحارالانوار, ج68, ص138.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد