روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

روان شناسی * 心理学 * psychology

کلیاتی درباره عزت نفس

کلیاتی درباره عزت نفس                                                      
در طول صد سال گذشته بسیاری از روانشناسان این نظر را پذیرفته‌اند که انسان دارای نیاز به عزت‌نفس است. مانند آدلر [1] 1930؛ آلپورت [2]، 1937؛ راجرز [3]، 1959؛ سالیوان [4]، 1953؛ هورنی [5]، 1937؛ جیمز [6]، 1890؛ مزلو [7]، 1970؛ مورفی [8]، 1947؛ رانک [9]، 1959؛ (بیابانگرد، 1378).
اپیکور [10] در قرن چهارم قبل از میلاد این مطلب اساسی را عنوان کرد که انسانها توسط رویدادها و محرکات خارجی برانگیخته نمی‌شوند بلکه نگرش و شناختی که انسان‌ها نسبت به اشیاء و محرکات خارجی دارند باعث برانگیخته شدن آنها می‌گردد. (عرفانی، 1374).
در ادبیات روانشناختی مطالب مفصلی درباره عزت‌نفس وجود دارد و تا امروز تحقیقات و مطالعات زیادی درباره عزت‌نفس و ارتباط آن با متغیرهای متعدد دیگر انجام گرفته است که بیشتر تحقیقات این مطلب مهم و اساسی را تأیید می‌کنند که عزت نفس بالا از عوامل مثبت و مؤثر در بهداشت روانی و عزت‌نفس پایین از عوامل مستعدکننده ناراحتی‌های روانی می‌باشد.
ویلیام جیمز در اواخر قرن نوزدهم چنین مطرح کرد که عزت‌نفس را می‌توان به عنوان رابطه میان خود واقعی و خود ایده‌آل شخص در نظر گرفت. به میزانی که خود «واقعی» در دستیابی به معیارهای خود «ایده‌آل» شکست می‌خورد، فرد احترام به خود ضعیفی را تجربه می‌کند.
به نظر می‌رسد که اخیراً عزت‌نفس به مطلبی با محبوبیّت فزاینده تبدیل شده است در کتاب‌هایی که برای معلمان، مشاوران و کودکان تألیف می‌شود بر نیاز به «عزت‌نفس» تأکید می‌شود. نظام‌های تربیتی نیز با این مفهوم سروکار پیدا می‌کنند. مدارس هم بتدریج این مسئولیت را می‌‌پذیرند که به بچه‌ها بیاموزند که ارزشمند هستند و برای اینکار اغلب از تست‌های استاندارد عزت‌نفس و برنامه‌های آموزشی با هدف افزایش احساسات «ارزشی شخصی» استفاده می‌کنند.
برنامه‌هایی از این قبیل در مورد چگونگی کار با کودکانی که دارای مشکلات احترام به خود(عزت‌نفس) هستند، سؤالات بسیاری را به وجود آورده است (الیس پوپ [11] همکاران 1988).
براساس نظریات فلاسفه و شاعران، گزارشات تاریخی، افسانه‌ها و داستان‌هایی که در طول هزاران سال گذشته به ما رسیده است، گواه این مدعاست که انسان خودش را خوب بداند و تمام کارکردهایش را اخلاقی و منطقی و درست جلوه دهد. در چند دهة اخیر مورد توجه بسیاری از روانشناسان قرار گرفته است و این نظریه را پذیرفته‌اند که انسان دارای نیاز به عزت‌نفس است که به عنوان سپر فرهنگی در مقابل اضطراب از آن نامبرده می‌شود.
کوپر اسمیت(1967) در تحقیقات خود به این نتیجه رسید که کودکان دارای عزت‌نفس بالا افرادی هستند که با احساس اعتماد به نفس به بهره‌گیری از استعدادها و خلاقیت خود به ابراز وجود می‌پردازند و به آسانی تحت تأثیر عوامل محیطی قرار نمی‌گیرند.
سیف(1368) در تعریف عزت‌نفس چنین آورده است، نیاز به احترام به خود یا عزت‌نفس نیاز به کسب موفقیت و تأیید یا نیاز به ایجاد تصور مثبت دربارة خود و دیگران است و اینکه دیگران او را فردی قابل احترام بدانند.
استنک [12] (1972) نیز در مطلب خود به این نتیجه رسید که بین عزت‌نفس و تصور فرد از توانایی خود، ارتباطی مثبت وجود دارد، به این معنا که با کاهش عزت‌نفس احساس ضعف و ناتوانی در فرد به وجود می‌آید و برعکس با افزایش میزان عزت‌نفس، احساس توانمندی و ارزشمندی در فرد احیاء می‌گردد و تغییرات مثبت مانند افزایش خلاقیت، تلاش برای کسب موفقیت، داشتن اعتماد به نفس، بلند همت بودن، تمایل به داشتن سلامت بیشتر لذت بردن از روابط با دیگران و پیش‌بینی مثبت نسبت به موفقیتهای بعدی، در او پدیدار می‌شود.

 مؤلفه‌های اساسی عزت‌نفس
تجاربی که کودک در راستای هر مؤلفه بدست می‌آورد نقش اساسی را در ارزیابی از خود ایفا می‌سازد، این فرآیند ارزیابی یا قضاوت، توصیفهای درونی از خود را میسّر می‌نماید، که عزّت‌نفس نام می‌گیرد و به منزلة بیانیه‌ای در چگونگی احساس کودک دربارة خویش محسوب می‌شود. «عزت‌نفس سالم» را می‌توان مورد تقویت قرار داد و یا اینکه آن را از مسیر حرکت اصلی منحرف ساخت. شخص با عزت‌نفس قوی، تا حدود زیادی قادر است که در خود جنبه‌های مثبت مؤلفة‌های عزت‌نفس را تحقق بخشد. در صورت فقدان مؤلفه‌های مزبور شخص دچار ناپایداری، بیهودگی و ناتوانی می‌گردد.
پنج مؤلفه عزت‌نفس از دیدگاه جامع‌نگر «اینرونر» (1982) در ارتباط با نظریه خود نشأت گرفته است. در اینجا به اختصار توصیف‌هایی در رابطه با هر مؤلفه عرضه می‌شود توصیف موارد با استناد به عزت نفس بالا و پایین توسط «بربا [13]»(1989) طرح شده است.
1-                    امنیت [14]:
 احساس از اطمینان قوی است که شامل این نکات می‌شود. احساس راحتی و ایمنی، وقوف در آنچه که از وی انتظار می‌رود، توانایی وابستگی به افراد و موقعیتها و درک قواعد و محدودیتها، دارا بودن احساس قوی امنیت (می‌توانم از پشتیبانی دیگران برخوردار شوم)، پایه‌ای است که ساختار مؤلفه‌های دیگر بر آن اساس پایه‌ریزی می‌گردد. از این رو کودکان باید قبل از انجام هر عملی نسبت به آن اطمینان خاطر حاصل نمایند. چنانچه کودک احساس ناامنی و خطر نماید (نسبت به آنچه که از من انتظار می‌رود مطمئن نیستم) در جذب مؤلفه‌های دیگر عزت‌نفس با مشکلی مواجه خواهد شد.
2-                    خودپذیری [15]:
 احساس فردیتی است که اطلاعاتی دربارة خود را در برمی‌گیرد، توصیف دقیق
واقع‌بینانه از خویش برحسب نقشها، اسنادها و ویژگیهای جسمانی، کودکی که واجد خودپذیری قوی باشد(من خودم را دوست دارم، خویشتن را می‌پذیرم.) احساس فردگرایی، شایستگی، کفایت و تحسین از خود دارد. ولی کودکان که احساس خودپذیری ضعیفی دارند(من خودم را دوست ندارم) در پذیرش خود، فاقد اراده هستند.
3-        پیوندجویی [16]:
 احساس از پذیرش با مقبولیت است. بویژه در روابطی که مهم قلمداد می‌شوند همچنین به معنای احساس پذیرفته‌ شدن و مورد احترام قرار گرفتن از سوی دیگران بکار می‌رود. کودکانی که دارای احساسات پیوندجویی قوی باشند(احساس تعلق داشتن) رابطة راحت و رضایت‌مندی با دیگران برقرار می‌کنند. حال آنکه احساس پیوندجویی ضعیف در کودک(کسی نمی‌خواهد با من باشد)، منجر به انزواطلبی و احساس بیگانگی وی خواهد شد.
4-        تعهد [17]:
 در این مؤلفه، دارا بودن هدف و انگیزه در زندگی مورد نظر است، بطوریکه به خویشتن رخصت دهد تا اهداف واقع‌بینانه و قابل حصولی داشته باشد و در قبال پیامدهای تصمیمات خود، احساس مسئولیت نماید. کودک برخوردار از احساس تعهد قوی(من اهداف مهمی دارم) قادر است عملی را آغاز کند و براساس طرح و نقشه، آن را پی گیرد. امّا کودکی که حس تعهد ضعیفی دارد(من گیج هستم و نمی‌دانم چه باید بکنم) در قبال اعمال خود مسئولیتی احساس نمی‌کند و در هنگام مواجهه با مشکل راه‌حلهای مختلف را مورد کاوش قرار نمی‌دهد.
5-        شایستگی [18]:
 این مؤلفه به احساس موفقیت و فضیلت در کارایی اشاره دارد، که مهم و ارزشمند به نظر می‌رسد و شامل وقوف بر نیرومندیها و توانائیها و پذیرش ضعفها نیز می‌شود. کودکانی که واجد احساس شایستگی می‌باشند(من احساس توانایی می‌کنم، بنابراین می‌توانم با هر خطری روبرو شوم) در بیان تصورات و عقاید خود در ارتباط با دیگران بی‌پروا می‌باشند. امّا کودکانی که از شایستگی لازم برخوردار نیستند (نمی‌خواهم کوشش داشته باشم)، خود را ناتوان می‌انگارند و موفقیتهای خویش را به بخت و اقبال نسبت می‌دهند و نمی‌خواهند فرصتهایی در جهت نیل به موفقیت داشته باشند، آنها رفتارهای(خودمغلوبانه) دارند و احساس کفایت شخصی نمی‌کنند.
در پرتو تجارب فزاینده‌ای که در آموزش عمومی و عالی بدست آمد مؤلفه‌ها مهمترین عامل در تعیین احساس رضایت و موفقیت فرد را، به احساسات درونی و در مورد خویش نسبت داده‌اند. دانش‌آموزانی که نسبت به خودشان نامطمئن هستند و انتظار شکست دارند، به راحتی دست از تلاش و کوشش برداشته، به ترک مدرسه مبادرت می‌ورزند. از سوی دیگر دانش‌آموزانی که دربارة خود و توانائیهایشان احساسات مثبتی دارند، از مدرسه، روابط با دوستان و دنیای یادگیری لذت می‌برند.
یافته‌های کوپر اسمیت(1975) مبین آن است که دانش‌آموزان واجد احساسات مثبت دربارة خویش، فراگیران با انگیزه‌ای و خلاقی هستند که در کلاس مشارکت فعالی بروز می‌دهند(ص23 مجله استعدادهای درخشان، شماره1 خرداد 73).

علل پیدایش خویشتن و عزت‌نفس
بحث درباره نحوه و علل پیدایش تصویر خود و عزت‌نفس را باید در رابطه فرد با جامعه‌اش به خصوص در دوران پراهمیت کودکی و نوجوانی به عنوان یکی از علتهای عمده جستجو کرد. این رابطه را می‌توان به چند نوع بیان نمود که عبارتند از:
1-          واکنش دیگران: مهمترین منشأء پیدایش تصویر خود و ارزش به خود، رفتار و واکنش دیگران نسبت به فرد به خصوص کودک است. این را نظریه «آینه خودنما» به فرد به خصوص کودک است، این را نظریه «آینه خودنما» می‌نامند. نظریه مذکور معتقد است که برای دیدن خود به واکنشهای دیگران توجه کرده و تصویر خود را در آن واکنشها می‌بینیم.
 بسیاری از تحقیقات حاکی است که تصویر هر فرد از خود وابسته است به تصویری که دیگران از او داشته‌اند و حتی در حال حاضر هم تصویر دیگران از یک فرد می‌تواند ارزیابی و تصویری را که او از خود دارد تغییر دهد. اگر اولیا، به کودک بگویند او باهوش و زرنگ است یا اینکه او قابل اطمینان نیست و امثال آن، این نوع مفاهیم به تدریج قسمتی از تصویر خود یا هویت کودک می‌گردد. بسیاری از روانشناسان این روند را «درونی کردن» نام نهاده‌اند که توسط آن کودک ادراکات، نگرشها و واکنش‌های دیگران را جزیی از ارزشهای درونی خود می‌نماید (شاملو،1368،ص37).
2-          مقایسه با دیگران: تصویر از خود شامل خصوصیات عینی و قابل قیاس با دیگران است مثل بلندی قد و یا لاغری یکی از منابع اصلی ایجاد این تصویر مقایسه‌ای است که کودک در رابطه با خود و افرادی مثل برادر، خواهر یا دوستان و دیگران انجام می‌دهد اگر همسایه‌ها ثروتمندند کودک خود را فقیر احساس می‌کند و اگر خواهران و برادرانش باهوش و زرنگ هستند و او دائماً از آنها عقب‌افتاده لذا خود را کم‌هوش تصور می‌نماید(شاملو،1368،ص137).
3-          همانندسازی یا الگوها: کودک با یک سلسله افراد مهم زندگی خود همانندسازی کرده آنها را به عنوان مدل یا الگوی رفتاری خود برمی‌گزیند آنها را می‌ستاید و میل دارد شبیه آنها گردد، والدین و آموزگاران مهمترین این الگوها هستند. شکل‌گیری «خود ایده‌آل [19]» براساس در هم آمیختن این مدلها در ذهن کودک انجام می‌شود تحقیقات نشان می‌دهد که همانندسازی نیز سبب تغییر تصور خود می‌گردد یعنی فرد احساس می‌کند که مانند الگوی خود شده است قسمت مهمی از خویشتن از طریق همانندسازی کودک با ولی هم‌جنس خود تعیین می‌شود که در اصل نقش جنسی او را تعیین می‌کند اگر کودک دختر باشد و ارتباط صمیمی و سالم و مستمری با مادر برقرار کند احساس زنان و زنانه را می‌آموزد و اگر پسر باشد و رابطه خوبی با پدر داشته باشد نقش سالم و صحیح مردانه را کسب می‌کند(هاسن [20]، 1947، ص455).
4-          نیاز به احساس ارزش و عزت نفس: همراه با زیستن در شرایط اجتماعی نیاز به احساس ارزش به نحو سالم و متعادل آن در انسان بوجود می‌آید و برای نگهداری سلامت و تعادل روانی و حتی تکامل وجودی او بسیار ضروری است معمولاً اگر براین نیاز خللی وارد شود احساس حقارت و یا خودبزرگ‌بینی در فرد ایجاد می‌گردد، بدین معنی که شخص یا بسیار خودکم‌بین و ناراضی از خود و متزلزل می‌شود و یا بسیار خودبزرگ‌بین، خودمدار و خودنما خواهد شد. هر دو این قطبهای احساسی نشان‌دهنده این واقعیت است که فرد به علل اختلال در احساس ارزشمندی قادر به درک واقعیتها و واکنشهای دیگران نسبت به خود نیست.
علت اصلی احساس حقارت و خود‌بزرگ‌بینی را می‌توان در طرد شدن مستمر و مداوم از طرف والدین و دیگران دانست، لذا قسمتی از ارزشهای درونی او احساس بی‌ارزشی نسبت به خود است روانشناسان معتقدند که احساس بی‌ارزشی عمیق، ریشه بسیاری از نابهنجاریهای روانی است که در بین افراد انسان دیده می‌شود (شاملو، 1368، ص141).

خ - نظر اریکسون [21] درباره عزت‌نفس:
به عقیده اریکسون، والدینی که به کودکان خود اجازه بروز ابتکار و خلاقیت نمی‌دهند، باعث می‌شوند که در آنها احساس گناه، کم‌ارزشی و گوشه‌گیری بوجود می‌آید. این کودکان از ابراز وجود می‌ترسند و ضمن اتکاء شدید به بزرگسالان در گروهها بصورت فعال شرکت نمی‌کنند و بیشتر در حاشیه آنها زندگی می‌کنند. آنها بی‌هدف می‌شوند و یا جرأت اینکه بدنبال هدف بروند را نخواهند داشت(شاملو، 1370) اریکسون نیز اصطلاح «من که هستم» سعی دارد نوعی تعامل خلّاق میان تجسمی که شخص از خود دارد و تجسمی که دیگران از او دارند، را بیان کند. (من که هستم) یعنی اینکه فرد احساس کند به گروه خود تعلّق دارد و گذشتة او به اعتبار آینده‌اش دارای معنای خاص است و در این (کیستی) عوامل خودآگاه و ناخود‌آگاه نقش دارند، امّا فرآیند «کیستی» را از نظر «عزت‌نفس» ناخودآگاه‌تر می‌داند (بلوم، 1352).

د- نظر فروید [22] درباره عزت‌نفس:
فروید معتقد است، رفتار یا روان و یا شخصیت انسان همیشه محصول ارتباط متقابل تعاملی و تعارضی، نهاد [23]، خود [24] و فراخود [25] می‌باشد. فراخود، نمودار درونی ارزشهای دیرین و کمال مطلوب اجتماع است. «فراخود» بسوی کمال می‌گراید نه به سوی لذت و خوشی توجهش معطوف است، به تشخیص درست از نادرست و مطابقت با مخالف عمل با اصول و موازین اخلاقی که در اجتماع مورد قبول هستند و از آن او شده‌اند.
بنابراین هرگاه فرد متوجه عمل خیر شود و به آن عمل کند احساس غرور و رضامندی و لذّت معنوی به او دست می‌دهد. چنانچه بسوی بدی گراید و به آن عمل کند احساس حقارت و خفت به او دست می‌دهد و خود را مستوجب ملامت و سرزنش می‌داند (سیاسی، 1371).
فروید معتقد است که ارضاء یا محرومیت بیش از حد در هر یک از مراحل رشد روانی و جنسی [26] یا به عبارت دیگر تثبیت [27] در هر یک از این مراحل در عزت‌نفس فرد تأثیر دارد. مثلاً‌ محرومیت بیش از حد در مرحله دهانی [28] سبب می‌شود که فرد در آینده عزت‌نفس پایین داشته باشد. یعنی فرد در انجام کارها نمی‌داند که آن را انجام دهد یا نه و نمی‌داند که آیا می‌تواند از عهده آن کار برآید یا نه؟ همچنین فرد به دیگران وابستگی پیدا می‌کند که علت آن وابستگی همان محرومیت‌های دوران طفولیت است و چون مادرش به اندازه کافی او را از نظر تغذیه توجه نکرده بدنبال دیگران است.
از طرف دیگر، ارضاء دهانی بیش از حد باعث ایجاد عزت‌نفس کاذب و غیرواقعی در این افراد می‌شود چنین افرادی دارای عقده خودبزرگ‌بینی می‌باشند. یعنی یک نظر عالی نسبت به خود دارند و خود را بیش از حد بزرگ جلوه می‌دهند (جلال طهرانی، 1367). بنابراین در نظر فروید انسان متعارف کسی است که مراحل رشد روانی-جنسی را با موفقیت گذرانده باشد و در هیچیک از مراحل بیش از حد تثبیت نشده باشد.

 مفهوم عزت‌نفس
عزت‌نفس برگردان مفهوم Self steem می‌باشد که از دو واژه عزت‌ و نفس تشکیل شده که در ادبیات فارسی معنای عزیزشدن، گرامی‌شدن، ارجمند و ارجمندی را به عزت و معانی جان و تن شصیت انسان و حقیقت هر چیز را به نفس اختصاص داده‌اند.
معانی متفاوتی برای عبارت self steem بکار رفته که از جمله آنها عبارتند از: صیانت‌ذات، متانت‌طبع، حرمت نفس، ارزیابی مثبت از خود احساس خود ارزشمندی و عزت‌نفس و برای عبارت self cincept معانی مفهوم خود، مفهوم فردی، خودباوری، خودپنداره استفاده شده است (دری. 1375).
تعاریف متعددی نیز از عزت نفس بعمل آمده که علیرغم تفاوت‌هایی که میان آنها مشاهده می‌شود اغلب به هم نزدیک بوده و مشابه هم می‌باشند و راجرز از جمله کسانی است که به تعریف عزت‌نفس پرداخته، و معتقد است که عزت‌نفس عبارت است از: ارزیابی مداوم شخص نسبت به ارزشمندی خویشتن خود(راجرز، 1951، نقل از شاملو 1368).
کوپر اسمیت عزت‌نفس را این گونه تعریف می‌کند: میزان اعتماد به خود، مصمم بودن، رضایت از رابطه خانواده، دوستان، معلمان، مشهور بودن، توانایی مراقبت از خود، باور به ارزشمندی خود، ابراز و اظهار نمودن خود (کوپر اسمیت، 1967، نقل از دری).
رابسون [29] عزت‌نفس را عبارت می‌داند از حس رضامندی و خویشتن‌پذیری [30] که از ارزیابی خود درباره ارزشمندی، قدر و منزلت، جذابیت، شایستگی، کفایت و توانایی جهت ارضای تمایلات و خواسته‌های فرد منتج می‌شود (رابسون، 1985، نقل از عرب، 1373).
عزت‌نفس ارزیابی اطلاعات تشکیل‌دهنده خودپنداره است و از احساسات فرد در مورد تمام وجودش ناشی می‌شود (الیس پوپ و همکاران، 1988، ترجمه تجلی).
ساندفرد و فرانک [31] (1956) عزت‌نفس را عبارت از مقدار ارزشی می‌دانند که ما به خودمان نسبت می‌دهیم این جنبه از خود(self) نیز همانند جنبه‌های دیگر آن از طریق تعاملات با دیگران اکتساب می‌گردد، به نظر این محققان عزت‌نفس انعکاسی است از اینکه دیگران چه نظری نسبت به ما دارند به عبارت دیگر عزت‌نفس، مقدار ارزشی است که ما فکر می‌کنیم دیگران برای ما بعنوان شخص قائل هستند(نقل از عرب،1373).
علیرغم تعاریف متعددی که از عزت‌نفس بعمل آمده می‌توان یک عامل مشترک را در میان همه آنها پیداکرد و آن جنبه ارزشی است که در مورد «خود» بیان می‌شود، البته باید توجه نمود که حتماً عزت‌نفس را از خودپنداره متمایز نمود زیرا خودپنداره مجموعه‌ای از مفاهیمی است که فرد برای توصیف خویش از آنها استفاده می‌کند. این در حالی است که مشابهت چشمگیری بین این دو وجود دارد ولی آنها یکی نیستند. چرا که خودپنداره بر مجموعه‌ای از عقاید که بیشتر بر مبنای توصیف است تا قضاوت تعریف می‌شود که ممکن است بعضی از بخش‌های آن خوب یا بد تلقی شود و برخی از بخش‌های آن نه خوب و نه بد تلقی شود. اینکه کسی موی سرسیاه و صدای نرمی دارد، بخشی از خودپنداره می‌باشد و این ویژگی‌ها نه خوب هستند و نه بد، اما عزت‌نفس به ارزیابی‌ها و قضاوت‌هایی که شخص درباره خصوصیات خود دارد مبتنی می‌باشد.
می‌‌توان عزت‌نفس را به عنوان میزان ارزشی که ما برای خود قائل می‌شویم در نظر گرفت و مطالعات حاکی از آن است که آگاهی یا برداشت ما از خود بیشتر ناشی از تجربه‌های اجتماعی ماست و حالا که از عزت‌‌نفس بعنوان میزان ارزش تلقی شد پس بنابراین می‌تواند در نزد افراد مختلف مقادیر متفاوتی را بخود بگیرد و لذا عده‌ای از میزان بالای عزت‌نفس برخوردار خواهند شد و در مقابل گروهی هم از میزان پایینی از عزت‌‌نفس برخوردار خواهند شد یعنی عزت‌نفس ضعیف و کمی خواهند داشت عزت‌نفس قوی یا بالا بعنوان دید«سالم» در مورد خود در نظر گرفته می‌شود، یعنی فردی که دارای عزت‌نفس مثبت و خوبی است خود را به شیوه‌ای مثبت ارزیابی می‌کند و در مورد نقاط قوّت خود احساس خوبی دارد و واقع‌بینانه کمبودهای خود را در نظر می‌گیرد و فرد دارای عزت‌نفس پایین غالباً «نگرش به خود» مثبت کاذبی را نسبت به جهان نشان می‌دهد و به صورت ناامیدانه تلاش می‌کند تا به دیگران و به خود بقبولاند که فرد با کفایتی است و اساساً فردی است که دلایل اندکی برای به خود بالیدن پیدا می‌کند(الیس پوپ . همکاران، ترجمه تجلی، 1374).
اغلب نظریه‌پردازان بر این باورند که عزت‌نفس ویژگی دیرپای شخصیّت است و اشاره به برخی سطوح کلی و مراحل «خودسنجی [32]» و «حرمت‌نفس [33]» دارند. به بیان دیگر عزت‌نفس درکی است که فرد از خود دارد اما این درک با قضاوت‌های ارزشی همراه است و دربرگیرنده میزانی از حرمت و خویشتن‌پذیری می‌باشد و بنابراین حس ذهنی و درپایی از پذیرش خود است.
تحقیقات مستندی که در مورد رابطه بین عزت‌نفس و خودپنداره انجام گرفته مبرهن ساخته افرادی که از خودپنداره منفی برخوردارند از عزت‌نفس پایینی برخوردارند، جنبه دیگری برای مفهوم خود وجود دارد و آن احساس‌های کودکان یا ارزیابی‌های‌ آنان در مورد کیفیّت‌هایی است که از خود ادراک می‌کنند. این جنبه از خویشتن‌ عزت‌نفس خوانده می‌شود و کودکان دارای عزت‌نفس بالا معمولاً احساس می‌کنند که کاملاً در مورد خصیصه‌های ادراک شده خود مثبت هستند حال آنکه کودکان دارای عزت‌نفس پایین خویش را در پرتویی که کمتر مساعد است در نظر می‌گیرند (شافر [34]، 1989، نقل از عرفانی، 1374).
عزت‌نفس ممکن است به چندین حیطه و حوزه تقسیم شود. به نحوی که حتی در نزد افراد می‌توان براساس شدت و ضعف آنها را از هم تفکیک نمود که هر یک از مسائل ویژه مربوط به همان حیطه ناشی می‌شوند و اغلب هم در زندگی نقش‌های مهمی را ایفا می‌کنند. حال هر یک از جنبه‌های عزت‌نفس«بالا» یا‌«پایین» در زمینه‌های مختلف وزین‌تر باشد فرد را بطرف یک عزت‌نفس کلی بالا یا پایین رهنمون می‌شود. برای مثال کودکی که ممکن است در زمینه‌های ورزشی، دوستی، علایق و تحصیل خود را ارزیابی کند، عزت‌نفس کلی وی به میزان اهمیّتی بستگی دارد که برای هر یک از اجزاء قائل است. اساساً اگر برای زمینه‌های ارزش قائل باشد که در موردشان احساس خوبی دارد احترام بخود(عزت‌نفس) کلی وی مثبت خواهد شد در حالی که بی‌ارزش دانستن آن زمینه‌ها باعث می‌شود که خود را در کل به صورت منفی درک کند.
حال لازم است که زمینه‌های مطرح در مبحث عزت‌نفس را مورد بررسی قرار داد و در این خصوص می‌توان به پنج حوزه اشاره نمود که عبارتند از:
الف- زمینه اجتماعی: احساس فرد را در مورد خودش بعنوان دوست دیگران شامل می‌شود، اینکه آیا سایر افراد او را دوست دارند و به عقایدش احترام می‌گذارند و او را در فعالیّت‌های خودشان شرکت می‌دهند؟ کودکی که نیازهای اجتماعی او ارضاء شده باشد از این جنبه خود احساس رضایت خواهد کرد.
ب- زمینه تحصیلی: به ارزیابی فرد از خود به عنوان دانش‌آموز مربوط می‌شود. این امر تنها ارزیابی ساده‌ای از توانایی و موفقیّت تحصیلی نیست، کودک اگر به تمام معیارهای موفقیّت تحصیلی دست یابد احترام بخود (عزت‌نفس) او مثبت خواهد بود.
ج- زمینه خانوادگی: احساسات ادراک (افراد) را بعنوان عضوی از خانواده منعکس می‌کند کودکی که احساس می‌کند عضو باارزشی از خانواده خود است، وظیفه خود را به نحواحسن انجام می‌دهد و به لحاظ محبّت و احترامی که از والدین، برادران و خواهرانش دریافت می‌کند احساس امنیّت کرده و احترام به خود (عزت‌نفس) مثبتی در این زمینه پیدا می‌کند.
د- تصویر بدنی [35]: ترکیبی از ظاهر جسمانی و قابلیت‌های بدنی است. احترام به خود کودک در این زمینه براساس رضایت خاطر او از این امر که بدنش چگونه به نظر می‌رسد و عمل می‌کند نوعاً دختران بیشتر نگران ظاهر خود هستند و پسرها نگران توانایی ورزشی البته این امر در مورد تمام بچه‌ها صدق نمی‌کند.
ه- عزت‌نفس کلی: ارزیابی جامع‌تری از خود است، همان‌گونه که قبلاً دیدیم، براساس ارزیابی کودک از اکثر خصوصیات خودش قرار دارد. عزت‌نفس کلی در احساساتی از قبیل اینکه«من فرد خوبی هستم» یا اینکه«من اکثر خصوصیات خودم را دوست دارم» جلوه‌گر می‌شود(الیس پوپ و همکاران، 1988، ترجمه تجلی).

چرا عزت‌نفس اهمیت دارد و به آن نیازمندیم؟
برای درک عزت‌نفس باید به این نکته توجه کنیم: چرا ضرورت و اهمیت وجود عزت‌نفس پدید می‌آید؟
اکثر دانشمندان و صاحب‌نظران ارزیابی مثبت از خود را به عنوان عامل اساسی در سازگاری عاطفی-اجتماعی افراد می‌دانند و گسترة تاریخچه طولانی را داراست. در ابتدا دانشمندانی مانند ویلیام جیمز، هربرت مید [36] و چارلی کولی [37] بر اهمیت عزت‌نفس تأکید داشتند. چندسال بعد نئوفرویدین‌ها و چون سالیوان و هورنی، «خودپنداره» را در نظریه‌های شخصیتی‌شان وارد کردند. سالها بعد روان‌شناسان، نظریه‌ها را با کارهای تجربی در هم آمیختند و نتیجه گرفتند که عزت نفس مثبت با شادکامی [38] و کارکرد مثمر ثمرتر در رابطه است. برای مثال افسردگی را به یک سبک شناختی که مشتمل بر ارزیابیهای شدیداً‌ منفی و انتقادی از خود است، ارتباط داده‌اند.
نیاز به عزت‌نفس از دو حقیقت اساسی تأثیر می‌پذیرد، و هر دوی آنها نیز برای ما انسانها، ذاتی است، اول آنکه، در استفادة درست از هشیاریمان، ما به بقاء و تسلط موفقیت‌آمیزی بر محیط وابسته‌ایم. زندگی و بهزیستی‌مان بستگی به توانا‌یی‌مان در اندیشیدن دارد. دوم آنکه، استفاده درست از هشیاری‌مان، خودکار و بالفطره «مداربندی شده» نیست. در تنظیم فعالیتش، عنصر قطعی انتخاب- و بنابراین مسئوولیت شخصی دخالت دارد.(ناتانیل براندن، به نقل از قرچه‌داغی 2001).
به بیان دیگر همة افراد، صرف‌نظر از سن، جنسیت، زمینة فرهنگی، جهت و نوع کاری که در زندگی دارند، نیازمند عزت‌نفس هستند. عزت‌نفس واقعاً بر همة سطوح زندگی اثر می‌گذارد. در حقیقت بررسیهای گوناگون روانشناسی حاکی از آن است که چنانچه نیاز به عزت‌نفس ارضا نشود، نیازهای گسترده‌تر نظیر نیاز به آفریدن، پیشرفت و یا درک استعداد بالقوه، محدود می‌ماند. به خاطر بیاورید، هنگامی که کسی کارتان را تحسین می‌کند یا وقتی که می‌دانید طرحی را به بهترین نحو به پایان رسانده‌اید، چه احساس خوشی به شما دست می‌دهد. افرادی که احساس خوبی نسبت به خود دارند، معمولاً احساس خوبی نیز به زندگی دارند. آنها می‌توانند با اطمینان، با مشکلات و مسئوولیتهای زندگی مواجه شوند و از عهدة آنها برآیند(هریس کلمز، ترجمه علی‌پور، ص11).
از آنجائیکه عزت‌نفس کودک، زمینه و اساس ادراک وی از تجارب زندگی را، فراهم می‌سازد، سالم‌بودنش دارای ارزش ویژه‌ای می‌باشد. شایستگی عاطفی-اجتماعی که از خود ارزیابی مثبت منتج می‌شود، می‌تواند به عنوان سپر یا نیرویی در مقابل مشکلات خطیر آینده به کودک کمک کند. شاهدی برای این نقطه نظر، راهنمای تشخیصی و آماری بیماریهای روانیDsm III R (انجمن روانپزشکان آمریکا،1987) است که از عزت‌نفس پایین به عنوان نشانگان چندین اختلال کودکی نام برده است. دو مثال مختلف از این اختلال یکی از اختلال کمبود توجه است که با بی‌توجهی و تکانه‌ای بودن (این کودکان معمولاً بیش فعال نامیده می‌شوند) و دیگری اختلال اجتنابی، فرم شدیدی از اضطراب اجتماعی می‌باشد، اگرچه واقعاً مشخص نیست که عزت‌نفس پایین علت هر اختلالی باشد، امّا این واقعیت که آن (عزت‌نفس پایین) می‌تواند با مشکلات شدید درکودکی، توأم باشد، دلیل کافی بر نقش عزت‌نفس می‌تواند باشد، در هر موردی به نظر می‌رسد که عزت‌نفس بالا تا حدّی می‌تواند بعضی مشکلات و مسائل کودکی را جبران نماید، کودکی که احساس خوبی در مورد خودش دارد بهتر می‌تواند با مشکلات کنار بیاید، وی ممکن است بگونه‌ای با آنها مواجه شود که گویی هرگز مشکل عمده‌ای برای او بوجود نیامده است.
 دیدگاه‌های پیشگامان علوم رفتاری پیرامون عزت‌نفس
الف- آلفرد آدلر
مبدأ تحقیقات روانشناسی فردی آدلر از مسائل پزشکی-زیست‌شناسی برمی‌خیزد او شرایط دردشناسی-تشریح را مبدأ کار خود قرار داد و به این نتیجه رسید که اعضاء بدن دارای ظرفیت‌های متفاوتند. در جوار اعضاء سالم و کامل بدن اعضاء دیگری هم پیدا می‌شوند که در شمار اعضاء «کم‌ارزش» (ضعیف) قرار دارند. این هویت کم ارزش، خود را در بی‌نظمی وضع، شکل و عمل نمایان می‌سازد و مسأله حقارت‌های عضوی مسائل بسیاری را برای اعضاء ضعیف (با کاربرد کم‌ارزش) ایجاد می‌نماید از این رو تلاش برای اظهار وجود مستقیماً پس از تولد آغاز به فعالیت می‌کند الزاماً بیشتر و شدیدتر، با تداوم و فزونتر بر روی عضو ضعیف اثر می‌گذارد و این سؤال پیش می‌آید که موجود چگونه بر مسائل غالب می‌شود(آدلر، ترجمه شرفشاهی،1370).
آدلر پاسخ بدین سؤال را در رابطه با این نظر قرار داد که موجود دارای قدرت جبران [39] است، او در سیر تکامل خویش در وضعیتی قرار می‌گیرد که نقص‌های مادرزاد یا مکتسب خود را بوسیله فعّالیّت جبران متعادل می‌سازد. حتی ممکن است بصورت تولیدکننده «نیروی فوق‌جبران [40]» (افراط در جبران) عمل کند و این نظریه فوق جبران منشاء درک همه فعالیتهای فرهنگی، بخصوص در زمینه‌های عملی و هنری می‌تواند باشد.
آدلر این مفهوم را به «احساس حقارت [41]» و «عقده حقارت [42]» توسعه داد و آن را یکی از مهمترین واقعیت‌های زندگی روانی بشر دانست که موقعیت و امکان توسعه برای انسان را فراهم می‌سازد. احساس حقارت و عقده حقارت مانند رشته نخی رنگینی در تمام حالات اختلال روانی کشیده شده است و در افراد دچار اختلالات روانی بتدریج تلاش روانی آغاز به رشد می‌کند تا آنها به آن وسیله ترس و عدم کفایت خود را زیر سرپوش آن مخفی نگهدارند. آدلر این «تلاش روانی» را «ارزش‌طلبی [43]» یا «آرزوی دستیابی به قدرت» نام داده است (آدلر، ترجمه شرفشاهی، 1370).
به اعتقاد آدلر در اختلالات با ریشه روانی، تنگنایی در جوّ زندگی بیمار از «ترس» ایجاد می‌شود که با علائم بیماری هر لحظه تاریکتر و لرزانتر می‌شود و مجال آرامش را که محصول احساس امنیت، اعتمادبه نفس می‌باشد از بیمار سلب می‌کند. علیرغم اینکه مفاهیم آدلری حتی توسط خود او دستخوش تغییراتی شد، ولی زیر ساخت مناسبی برای طرح مسأله عزت‌نفس و انجام بررسی‌ها و تحقیقات در این زمینه را در اختیار سایر صاحب‌نظران علوم رفتاری قرار داد. تأثیر عوامل جسمانی، خاطرات دوران کودکی و سایر موارد که امروزه از عوامل مؤثر در ایجاد عزت‌نفس هستند در مطابقت کامل با مفاهیم و عقاید نظریه‌پرداز بزرگ روانشناسی فردی دارد. برای مثال تأکیدی که آدلر به شناخت انسان بعنوان یک دانش داشته است در مباحث  مربوط به عزت‌نفس نیز مطرح گردیده و یقین حاصل شده که خود‌آگاهی عزت‌نفس ببار می‌آورد. خود‌آگاهی به این معناست که ما باید راه‌های دیکته شده از طریق خانواده‌، جامعه را بدقت بررسی می‌کنیم. از همان کودکی راه‌های فکر کردن، احساس کردن و رفتار کردن را از طریق اظهارات و پیام‌های اطرافیان می‌آموزیم این پیام‌ها را ‌«الگوهای خانوادگی» [44]می‌نامیم که آدلر در قالب مفهوم شیوه زندگی از آن یاد کرده است.

ب - کارن هورنای [45]
هورنای ضمن ستایش فروید و الهام از وی اختلاف نظرهایی نیز با او دارد از جمله آنها که با مبحث عزت‌نفس نیز مرتبط است، موضوع «خود دوستی» است که به گفته هورنای در واقع عشق ورزیدن به خویشتن نیست، بلکه خود بالیدن و به اصطلاح عامیانه باد در آستین انداختن و برای خود ارزش زیاد از حد قائل شدن است که آن را هم باید ناشی از احساس عدم امنیت دانست.
هورنای از نیازهای ده‌گانه بحث می‌کند و از آنها بعنوان نیازهای نابهنجار یاد می‌کند که در همه افراد کمابیش وجود دارند که عبارتند از: نیاز به محبت و تصدیق، نیاز به پشتیبان، نیاز به محدود ساختن زندگی، نیاز به قدرت، نیاز به بهر‌ه‌برداری از دیگران، نیاز به حیثیت و آبرو، نیاز به تحسین و تمجید، نیاز به پیروزمندی، نیاز به اتکا به نفس و استقلال نیاز به کمال و انتقاد‌ناپذیری (سیاسی، 1371).
بنابراین در دیدگاه هورنای پاره‌ای از مقوله‌های عزت‌نفس و خود آن بعنوان یک نیاز مطرح بوده که فرد در پی برآورده کردن آنها تلاش می‌کند.

ج - کارل راجرز [46]
به اعتقاد راجرز وقتی کودک نسبت به وجود خود و هستی خودآگاهی یافت و کارکرد (عملکرد) او گسترش پیدا کرد، برای حفظ و ادامه حیات خود به تجربه می‌پردازد و طی آن ارزش‌ها، معانی و اعتقاداتی را کسب می‌کند، در نتیجه در وی مفهوم خودیا خودپندارنده شکل می‌گیرد و بالاخره مفهوم مرا [47] یا من [48] را حس می‌کند و همراه با شکل‌گیری این حس مربوط به مفهوم و نیز بعنوان بخشی از این حس، ادراک‌های او نسبت به روابط خودش با دیگران و ارزش‌هایی که شخص با این ادراک‌ها حس می‌کند، شکل می‌گیرد (هاون [49]، 1977).
وقتی خودپندارنده یا مفهوم فرد از خود شکل گرفت در این موقع دو نیاز دیگر در او بوجود می‌آید. این دو نیاز که در واقع تظاهرات اجتماعی تمایل فرد برای خودشکوفایی هستند، عبارتند از: 1-نیاز به دریافت توجه مثبت از جانب دیگران (هولدستاک و راجرز،1977)  2-نیاز به حرمت نفس مثبت [50](لیدرو و راجرز، 1979).
وقتی کودک رشد پیدا می‌کند تجربه کردن از حیطه حس بدنی [51] فراتر می‌رود تجربه کردن منوط و وابسته به توانایی فرد برای یکپارچه کردن تمایز [52] (تفکیک) تجربه‌ها می‌باشد. منظور از یکپارچه کردن، یکی کردن آن است که تجربه‌های مربوط به عوامل خارج از بدن کودک با اطلاعات درون بدن او ترکیب شوند. معنی تمیزدادن نیز آن است که «پردازش» [53] این نوع تجربه‌ها و اطلاعات، به نوعی رفتار و تلاش برای شکوفایی منتهی گردد. این نوع شکوفایی نیز تنها بوسیله توجه مثبت فرد نسبت به خود یا توسط حرمت نفس (احترام به خود یا عزت‌نفس) تحقق پیدا می‌کند. توجه نسبت به خود نیز تا آن میزان که افراد معنی‌دار در زندگی کودک برای او احترام قائل هستند و نسبت به وی توجه مثبت نشان می‌دهند، کودک نیز این نوع توجه مثبت و احترام را می‌شناسد و آنرا دوست می‌دارد، در او شکل می‌گیرد (ساعتچی، 1374).
از دیدگاه راجرز به مرور که آگاهی از «خود» ظاهر می‌شود در فرد نیازی شکل می‌گیرد که «نیاز به توجه مثبت و احترام» نامیده می‌شود. این نیاز در فرد کاملاً در انسان یک نیاز عمومی و بسیار جدی و شایع است. از طریق نگرش‌های مثبت و احترام‌آمیزی که توسط دیگران نسبت به فرد بروز داده می‌شود «احترام و توجه مثبت نسبت به خود» بوجود می‌آید.
پس از تشکیل نگرش مثبت نسبت به خود در فرد، بجای آنکه او توجه مثبت و احترام را از دیگران بگیرد، از خودش می‌گیرد. بوجود آمدن نگرش مثبت و احترام‌آمیز نسبت به خود در فرد گام دیگری در جهت ایجاد یک شخصیت خودمختار و سالم است (شفیع‌آبادی، 1365).
نهایتاً اینکه راجرز عزت‌نفس را ارزیابی مداوم فرد نسبت به ارزشمندی خویش یا نوعی قضاوت نسبت به ارزشمندی وجودی تعریف نموده است و معتقد است که این صفت در انسان حالت عمومی دارد و براثر نیاز به توجه مثبت دیگران بوجود می‌آید و نیاز به توجه مثبت دیگران شامل بازخوردها، طرز برخورد گرم و محبت‌آمیز، احترام، صمیمیت، پذیرش مهربانی محیط بخصوص اولیاء کودک است. راجرز معتقد است که کودک در همان اوان زندگی احتیاج به مهر و محبت دارد و اگر اولیاء به طفل محبّت بدون قید و شرط روا دارند بعدها از چنان عزت‌نفسی برخوردار خواهدبود که لزومی در طرد کردن تجارب واقعی خود نمی‌بینند، امّا اگر اولیاء کودک بطور مشروط محبت کنند یا نظر مثبت داشته باشند کودک تجربه‌هایی را که به خودپنداره‌اش هماهنگ باشند طرد و انکار می‌کند. در نتیجه در چنین وضعیتی از عزت نفس سالم و بالایی برخوردار نخواهد شد (شاملو، 1368، نقل از درّی).

د - آلبرت الیس [54]
به نظر الیس، انسان تمایل به عشق و محبت، توجه به مراقبت نیل به آرزوها آرزوها دارد و از مورد تنفّر قرارگرفتن، بی‌توجهی و ناکامی دوری می‌جوید مفهوم خاص در عین حال اصلی «خویشتن‌پذیری» در درمان عقلانی-برانگیزانده از مفاهیمی مانند عزت و اعتماد به خود [55] تمیز داده شده در درمان عقلانی-برانگیزنده گفته می‌شود که عزت نفس و اعتماد به خود براساس پیشرفت‌ها و دستاوردهای شخصی در فرد بوجود می‌آید، یعنی وقتی فرد کارهایش را بخوبی انجام می‌دهد در نتیجه آن، عزت‌نفس بیشتری را نیز پیدا می‌کند. حال اگر عزت‌نفس یک شخص در نتیجه عملکرد خوبی که داشته است افزایش پیداکرد، دراین صورت چنانکه عزت‌نفس خود را در نتیجه شکست از دست بدهد رنج می‌برد، بدین طریق حتی اگر فرد چنان زندگی کند که کمتر با شکست مواجه شود. اما همیشه این امکان وجود دارد که در آینده دچار شکست شود و همراه با آن عزت‌نفس او نیز کاهش یابد.
الیس بر مفهوم «خویشتن‌پذیری غیرشرطی» [56] صحه می‌گذارد و معنی این اصطلاح نیز آن است که: شخص خویشتن، وجود یا بودن خود را بدون الزامات یا شرایط دیگری می‌پذیرد (ساعتچی، 1374).
 البته الیس افراط در کسب ارزشمندی را یک فکر غیرمنطقی می‌دانست که منجر به اضطراب و اختلال رفتاری می‌باشد، اعتقاد به اینکه لازمه احساس ارزشمندی وجود حداکثر لیاقت، کمال و فعالیّت شدید است. این تصوّر امکان‌پذیر نیست و تلاش و وسواس در راه کسب آن فرد را به اضطراب و بیماری روانی مبتلا می‌کند و در زندگی احساس حقارت و ناتوانی به فرد دست می‌دهد(شفیع‌آبادی، 1364).
الیس حتی برای افزایش عزت‌نفس راهبردها و تکنیک‌های ویژه‌ای را پیشنهاد نموده است، از جمله آن موارد «آموزش ابراز وجود» [57] است که یک رویکرد رفتاری می‌باشد و در فضای گروهی بکار گرفته می‌شود و تأکید دارد که به مراجعان بیاموزند که بدون زیر پاگذاردن حقوق دیگران از خود دفاع کنند. رفتار ابرازآمیز شامل بیان افکار و احساسات به شیوه مستقیم، صادقانه و مناسب است. افرادی که یادگرفته‌اند که وجود خود را ابراز دارند، معمولاً در مورد خودشان احساس خوبی دارند.

ح - ویلیام گلاسر [58]
در واقعیت درمانی واژه شخصیت با واژه هویت تقریباً مترادف به حساب آمده است که از دو جزء «هویت توفیق [59]» و «هویت شکست [60]» تشکیل یافته است. گلاسر معتقد است که هر فرد یک تصور دارد که بدان وسیله احساس موفقیّت یا عدم موفقیّت نسبی می‌کند، او هویت را تصوّری می‌داند که فرد از خودش دارد و این تصور ممکن است با تصوراتی که دیگران از او دارند هماهنگ و یکسان با آنها کاملاً متفاوت باشد(شفیع‌آبادی، 1364).
افراد ناموفق تنهایی و بی‌کسی را به شدیدترین وجه ممکن احساس می‌کنند و در حل مشکلات و معضلات زندگی خود دشواری‌هایی دارند و از مواجه شدن با واقعیت ناراحت، مضطرب و اندوهگین می‌شوند در مقابل، افرادی که هویت موفق دارند یا اصلاً احساس تنهایی نمی‌کنند و یا اینکه آنرا کمتر احساس می‌کنند بعلاوه این گروه به نحو سازنده‌ای با واقعیت و مشکلات خود درگیر می‌شوند و احساس ارزشمندی و عشق می‌کنند، بنابراین به نظر گلاسر افراد موفق دو خصیصه بارز دارند یکی اینکه مطمئن هستند که شخص دیگری در این دنیا را آن طوری که هستند و به دلیل خصوصیاتی که دارند، دوست دارد و آنها نیز فرد دیگری را در زندگی دارند که نسبت به او عشق و محبت می‌ورزند. دوم اینکه آنها این درک و احساس را دارند که آنها انسان‌هایی باارزش هستند و حداقل یک فرد دیگری در این دنیا آنها را باارزش می‌انگارد. از دیدگاه گلاسر ارزشمندی از راه انجام کارهای توأم با موفقیت حاصل می‌شود و کسی که در انجام امورش موفق نیست به چنین احساسی دست نمی‌یابد از طرف دیگر کسی که زیاد مورد عشق و محبت است به احتمال زیاد احساس ارزشمندی نخواهد کرد(گلاسر، 1975، نقل از شفیع‌آبادی).
گلاسر در مبحث نیازها چهار نیاز روانی برای افراد قائل است که یکی از آنها نیاز به قدرت است که این نیاز نیز شامل عزت‌نفس، بازشناسی [61] و رقابت [62] می‌باشد که به نظر وی هنگامی شخصی می‌تواند حداکثر کنترل خود را بر زندگیش داشته باشد که بین این چهار نیاز روانی نوعی تعادل متقابل و دقیق برقرار سازد(گلاسر، 1984، نقل از ساعتچی 74).
افرادی نظیر هورنای(1937) سالیوان(1953) فروم و غیره بطور نظام‌دار مطالعاتی در زمینه عزت‌نفس انجام داده‌اند اما در نظریه انسانگرایان از قبیل مازلو و راجرز و… عزت‌نفس را بیشتر به عنوان یک سازه شخصیتی در نظر گرفته‌اند وافراد دیگری مانند آلپورت(1937)، مورفی(1947)، فرانک(1959) در این زمینه سهم بسزایی داشته‌اند و بسیاری از نظریه‌پردازان در زمینه شخصیت و روش‌های تغییر شخصیت ناسالم به شخصیت سالم، نیل به عزت‌نفس را از اهداف روا‌ن‌درمانی ذکر کرده‌اند.

مفهوم ذات(خود) و تقدیر و عزت
روانشناسان از مفهوم ذات مبحث شخصیت را مطرح می‌سازند. مراد از تقدیر ذات، نگرشی است که فرد نسبت به خود دارد. گاه مثبت است مانند احساس با کفایتی و اعتماد به استقلال و خوش‌بینی و گاه این نگرش منفی است مانند احساس حقارت، ناتوانی، اتکاء و شک و تردید نسبت به خود، انتظار اسلام از ما دیدی مثبت از خود است و دستور به طرد احساسهایی مانند شک وتردید و انقیاد و اتکا می‌دهد. اینکه ما بر سایر موجودات برتری داشته و ملائکه را به سجده کردن در برابر آدم واداشته و خلیفه بر روی زمین قرار داده است، همه اینها ما را به این نکته می‌خوانند که نگرش‌مان نسبت به خود مثبت باشد. (علیپور،82)

 شکل‌گیری و تحول عزت‌نفس
 از عزت‌نفس به عنوان احساس ارزشمند بودن یادشده که از مجموع افکار و احساسات، عواطف و تجربیات خودمان در طول زندگی ناشی می‌شود و این احساس هم براساس آگاهی‌ها یا برداشت‌های ما از خودمان است و آن هم به نوبه خود بیشتر ناشی از تجربه‌های اجتماعی ماست، ما خود را آن گونه می‌بینیم که فکر می‌کنیم که دیگران ما را می‌بینند.
حدود یکصد سال پیش یک جامعه‌شناس بنام «کرولی» [63] چنین نوشت «نگرش ما از خود مانند آیینه‌ای است که ارزیابی‌های تصوری دیگران نسبت به ما را منعکس می‌کند» بنابراین «خودانگار [64]» که مفهوم عزت‌نفس را می‌رساند، به نظر می‌رسد که تحت تأثیر محیط بیرونی شکل می‌گیرد و ساخته می‌شود.
در سالهای نخست زندگی، ما به شدت تحت تأثیر برداشت دیگران از خودمان قرار می‌گیریم این امر نگرش ما نسبت به خودمان را تحت تأثیر قرار می‌دهد. خوب است بدانیم اگر ما به شیوه دیگری پرورش می‌یافتیم، احتمالاً عزت‌نفس متفاوتی داشتیم هر چند که هنوز الزاماً همان شخص هستیم (شیهان، 1998، ترجمه گنجی، 1378).
به منظور ارزیابی نحوه شکل‌گیری عزت‌نفس می‌توان به بررسی فرد از خود(خود درک شده [65]) و «خود ایده‌آل» پرداخت تصور فرد از خود مشابه خودپنداره است یعنی دیدی در مورد مهارت‌ها، خصوصیت‌ها، کیفیّت‌هایی است که در فرد وجود دارند یا فرد فاقد آنهاست. خود ایده‌آل تصویری از شخص است که فرد می‌خواهد باشد، البته نه به صورتی غیرقابل دسترسی بلکه به صورت دست‌یافتنی و دارای ویژگی‌های مشخصی، هنگامی‌که تصور فرد از خود و خود ایده‌آل به خوبی با هم هماهنگ باشند، عزت‌نفس مثبت خواهد بود. برای مثال کودکی که برای موفقیّت تحصیلی ارزش قائل باشد و در ضمن دانش‌آموز خوبی باشد در مورد خودش احساس خوبی خواهد داشت زیرا ارزیابی مثبتی از خصوصیات واقعی خویش دارد. برعکس کودکی که خود ایده‌آل او فرد محبوبی است، اما در واقعیت دوستان کمی دارد، عزت‌نفس ضعیفی خواهد داشت. اختلاف میان تصور فرد از خودش و خود ایده‌آل مشکلاتی در زمینه عزت‌نفس بوجود می‌آورد.
گرایش اساسی به داشتن احساس خوب نسبت به خود و دنیای اطراف چیزی است که همه ما با آن به دنیا می‌آییم، با این حال و با گذشت زمان، این تمایل طبیعی به طرق مختلف مورد تهدید قرار می‌گیرد. در این خصوص، پژوهشگران متغیرهای زیادی را بررسی نموده‌اند که به پاره‌ای از آنها پرداخته می‌شود:
الف- شیوه پرورش: کیفیّت روابط در دوران کودکی اهمیّت اساسی دارد زیرا در این زمان است که بذرهای عزت‌نفس کاشته می‌شود. تصور می‌شود که مادر از این لحاظ نقش محوری ایفا می‌کند. اگر مادر با فرزند رابطه سالم داشته باشد، کودک خواهد توانست در مورد خود و توانایی برقراری روابط شخصی و صمیمی در بزرگسالی احساس مثبت داشته باشد. عکس این موضوع نیز صادق است. شکست در ایجاد و همبستگی عاطفی به مادر می‌تواند به اضطراب دایمی ناشی از بی‌توجهی یا طرد منجر شود.
پیام‌هایی که کودکان به مرور و بازگشت زمان، از افراد مهم پیرامون خود در مورد خودشان دریافت می‌کنند، برای عزت‌نفس آنها بسیار مهم است و می‌تواند بر آن تأثیرگذار باشد بعلاوه عزت‌نفس خود پدر و مادر، عملکرد و ساختار خانواده نیز در عزت‌نفس مهم است.
ب- بدرفتاری جسمانی یا جنسی: «هرکه بیشتر محبت می‌کند بیشتر کتک می‌زند». جمله‌ای است که اغلب برای توجیه بدرفتاری جسمانی با بچه‌ها بکار می‌رود. این گونه‌ بدرفتاری جسمانی اغلب دلیل ویژه‌ای ندارد و به مرور زمان در قربانیان احساس درماندگی بوجود می‌آورد.
تنبیه یا تهدید شدن به آن می‌تواند عزت‌نفس را بشدت تحت تأثیر قرار دهد.
آثار بدرفتاری جنسی در دوران کودکی نیز خود را در سراسر زندگی قربانی نشان می‌دهد. باورهای منفی درباره خود، که از بدرفتاری جنسی دوران کودکی ناشی می‌شوند، عزت‌نفس را پایین می‌آورند قربانیان این گونه بدرفتاری‌ اغلب باور دارند که «بی‌ارزش یا بد» هستند و «نسبت به دیگران احساس حقارت می‌کنند». گایل لیندنفیلد [66] در کتاب خود تحت عنوان «عزت‌نفس» می‌گوید: «حتی ایما و اشاره یا کنایه‌های نامناسب و بی‌دلیل و غیرمستقیم به کودک نیز می‌تواند رشد یک خودانگاره مثبت را تهدید کند».
ج- ظاهر جسمانی: امروزه در جوامع به «خوش‌ظاهر بودن» در هر سنی اهمیت ویژه‌ای داده می‌شود. باور بر این است که خودانگاره جسمانی یکی از اولین سنگ‌بناهای عزت‌نفس در کودکان است. کسانی‌که جذّاب به حساب می‌آیند، بیشتر از آنهایی که ظاهر خوشایندی ندارند مورد توجه قرار می‌گیرند. سرانجام با ورود به بزرگسالی برداشت او از ظاهرش اهمیت می‌یابد (شیهان، 1998، ترجمه گنجی، 1378).
د- رویدادهای جاری زندگی: عزت‌نفس یک فرد هر چقدر هم محکم و قوی باشد، زندگی همواره موقعیّت‌هایی پیش می‌آورد که ارزش‌گذاری مثبت فرد برای خودش را به خطر می‌اندازد.
 تحقیر شدن یا مورد توهین قرار گرفتن از طرف دیگران، رد شدن در خواست کار یا پذیرفته نشدن در دانشگاه، بیماری یا اخراج شدن از کار و… همه می‌توانند، بر نگرش مثبتی که فرد از خود دارد، آثار مخربی برجای بگذارند (شیهان، 1988، گنجی، 1378).
همانگونه که کودکان رشد می‌کنند و تجارب بیشتری کسب می‌نمایند، تصورات شخصی آنها از خویشتن به عنوان یک فرد رشد و توسعه می‌یابد. برداشتهای شناختی کودکان شامل توصیف‌هایی می‌شود که در ارتباط با خود کسب نموده‌اند، هر برداشت درونی کودک شامل پنج مؤلفه«امنیّت [67]، خودپذیری [68]، تعهد [69] و شایستگی [70] است» (ریزونر [71]، نقل از ترخان، 1376).
تجاربی که کودک در راستای هر مؤلفه بدست می‌آورد، نقش اساسی را در ارزیابی از خود ایفا می‌سازد. این فرآیند ارزیابی یا قضاوت، توصیف‌هایی درونی از خود را میسر می‌سازد که عزت‌نفس نام می‌گیرد و به منزلة بیانیه‌ای در چگونگی احساس کودک درباره خودش محسوب می‌شود.(اکبری، 1379)

روشهای تغییر و افزایش عزت‌نفس
مدل یادگیری اجتماعی:
 مدلی که روشهای افزایش عزت‌نفس از آن استنتاج شده‌اند: مدل یادگیری اجتماعی [72] نام دارد (پپ و همکاران 1989). پیش‌فرض اولیه مدل یادگیری اجتماعی این است که روشهای افزایش عزت‌نفس بیشترین نفع را (برای توسعه) از یافته‌های تحقیقات روان‌شناسی یاد برده است به منظور استفاده هر چه بیشتر و کاربردی‌تر شدن آن به حیطه‌های رفتاری، شناختی، بیولوژیکی و عاطفی دسته‌بندی کرده‌اند:
مثالهایی از مدل رفتاری مشتمل بر مهارتهای اجتماعی مانند، تعارف کردن، خندیدن، صحبت کردن و غیره می‌باشد. مثالهایی از مدل شناختی می‌تواند بیان خود [73]، تصورات، باورها و تخیلات باشد. متغیرهای بیولوژیکی در ارتباط با عزت‌نفس شامل قیافة بدنی و نقایص خاص مانند معلولیت و نیز رابطه رشد بیولوژیکی با سن است. عواطف (احساسات روزانة در محل زندگی و کار) نقش بااهمیتی در عزت‌نفس دارند. همانطور که قبلاً اشاره شد، ارزیابیهای افراد از خودپندارةاشان تعیین‌کننده تعادل عاطفی و سلامت روانی در آنهاست. (الیس پپ و همکاران،1989، ص10).
این متغیرها بطریق زیر در ارتباط با عزت‌نفس هستند، یک پسربچه از آن چه که انجام می‌دهد(مجموعه رفتاری او) کمک می‌گیرد تا خود را در خودپنداره‌اش توصیف نماید. لذا کودکی که مهارتهای خوبی برای بازی بیسبال دارد و خوب به هدف می‌زند، به احتمال زیاد خودش را به عنوان یک بازیکن ماهر توصیف می‌کند. اگر او براساس نظم و قاعده‌ای با کودک دیگری که تقریباً هم‌سن و سال اوست(که در بازی یارش نامیده می‌شود) بازی می‌کند احتمالاً او خودش را به عنوان دوست هم بازیش نیز توصیف می‌کند (همان منبع).
به عبارت دیگر خودپنداره او(مجموعه چیزهایی که برای توصیف خودش به کار‌ می‌برد) براساس رفتارهایش قرار دارد. هر رفتاری به عنوان بخشی از خودپنداره می‌باشد، یکی از روشهای تغییر عزت‌نفس، تغییر در فهرست گنجینه رفتاری است که براساس آن خودپنداره ارزیابی شده است.
بسیاری از تکنیکهای رویکرد یادگیری از قبیل تقویت مثبت، منفی، تنبیه، خاموشی، یادگیری مشاهده‌ای، تقلید، تکرار و… برای افزایش عزت‌نفس ضروری هستند. در مواقع بسیاری عزت‌نفس بدون تغییر در خودپنداره قبلی که براساس گنجینه رفتاری کودک بنا نهاده شده است، نمی‌تواند افزایش یابد.
وجود رفتارهای خاصی برای تغییرات بعدی در عزت‌نفس، ضروری هستند زیرا آنها اساس و بنیاد رفتارهای بعدی را تشکیل می‌دهند. برای مثال یک کودک نمی‌تواند بطور مؤثرتری از فرد دیگری تعریف و تمجید نماید مگر آنکه مهارتهای اجتماعی لازم را داشته باشد و بتواند نظرگاه دیگری را بشناسد، اگر ما ندانیم که چه چیز برای فرد دیگری مهم است، مشکل است که بتوان تمجیدی را که مفهومی درست داشته باشد، بنماییم. بنابراین مفاهیم و نظرهای لازمه باید در گنجینه رفتاری موجود باشد. کودک باید برای هر رفتار جدیدی که تصور می‌شود، رفتارهای پیش‌نیاز آن را داشته باشد(همان منبع).
بدین ترتیب عزت‌نفس بالا براساس ارزیابی مثبت خودپنداره و اینکه تا چه حد خودپنداره ادراک شده با خودپنداره ایده‌‌آل تطابق کند، قرار دارد. خودپنداره ادراک شده یک فعالیت شناختی است که دقیقاً‌ مطابق آنچه را که فرد بر مبنای شناخت به آن دست یافته است.
ساکووبک [74] (1985) تحریفاتی را که اختصاصاً در ارتباط با عزت‌نفس پایین هستند به صورت زیر فهرست کرده ‌است.
1-        نتیجه‌گیری مطلق: نتیجه‌گیریها بدون اطلاعات یا اطلاعات معکوس.
2-        انتزاع انتخابی: تمرکز بر روی جزئیات منفی.
3-        تصمیم افراطی: نتیجه‌گیریها بر اساس یک اتفاق.
4-        مبالغه‌کردن: ارزیابی افراطی وقایع منفی.
5-        شخصی کردن: تفکر همه یا هیچ.
از طرف دیگر فرآیندهای بیولوژیکی نقش مهمی در عزت‌نفس دارند. در یک سطح، هر رفتاری می‌تواند تا سطح پاسخهای فیزیولوژیکی کاهش پیدا نماید. پیامها از طریق فرآیندهای فیزیولوژیکی مثل دیدن یا شنیدن،ادراک می‌‌شوند. دریافتهای بیولوژیکی دارای معانی بسیار کمی برای انسان می‌باشند مگر آنکه معانی آنها را از طریق یک فرآیند شناختی توجیه نماییم. پذیرش ظاهر جسمانی فرد در فرآیندهای رشد، یکی از اجزای مهم عزّت‌نفس است. فرهنگ اروپایی، نهایت تلاش خود را می‌کند تا اظهار خود [75] افراد را بهتر نماید و تصور جسمانی احتمالاً بزرگترین نقش را در مراحل انتقالی مدارس دارد.
برای نمونه بیشترین کاهش در عزت‌نفس در دختران و پسران در پایه‌های 6 و 7 بوجود می‌آید.(سیمون [76] ،1989).
افزایش عزت‌نفس مستلزم بهبود یکی و یا چند زمینه از حیطه‌های رفتاری، شناختی، عاطفی و بیولوژیکی در افراد است. خطاهای برنامه‌های قبلی این بود که متمرکز بر افزایش یک مفهوم انتزاعی بنام «عزّت‌نفس» بودند. ما نمی‌توانیم مستقیماً در عزت‌نفس افزایش بوجود ‌آوریم، ولی می‌توانیم بطور غیرمستقیم از طریق تغییر در یکی یا چندی از این متغیرهای- رفتار، شناخت، عاطفه یا بیولوژی-بر آن تأثیر گذاریم.

عزت‌نفس از دیدگاه قرآن، و احادیث و دانشمندان اسلامی:
خداوند متعال استعداد‌های گوناگونی را در وجود انسان به ودیعه گذاشته است و مربیان نفوس هر کدام روی یک یا چند استعداد تکیه کرده‌اند. با آنکه در هر فرد استعدادهای متعدد وجود دارد، اما تنها یک یا چند استعداد ممکن است شناسایی و شکوفا گردد. در اخلاق اسلامی، محور و نکته‌ای که اسلام در خصوص انسان به آن اهمیت داده، کرامت و عزت‌نفس است که سلسله جنبان کلیه استعداد‌های درونی انسان محسوب می‌شود.
معانی نفس در قرآن کریم: در قرآن کریم چند معنی برای نفس آمده است:
1.   در قرآن نفس در ابتدا، به معنی جان و حیات یاد می‌شود. نفس چیزی نیست مگر آنکه بمیرد به اذن پروردگار [77]. هر نفسی، مرگ را خواهد چشید [78].
2.    نفس به معنای روان یا نفس انسانی آمده است. پسندیده به آن نفس آنچه کسب کند بدان گرفتار می‌شود [79]. در این مورد نفس همان مجموعه حالات روانی است که خاصیت ادراکی، انفعالی و افعالی دارد که انسان براساس آن شخصیت خود را می‌سازد.
3.   نفس به معنای شخصیت تکامل یافته و متعادل است. خداوند هر کسی را به اندازه تواناییش تکلیف می‌دهد [80]. در این آیه مرتبه نفسی معراج است که خود به مرتبه‌ای از تکامل رسانده است.
4.   نفس به معنای وجدان نفسانی یا خودآگاهی، هر نفسی می‌داند آنچه را که پیش فرستاده شده است و آنچه را که از پس خواهد آمد [81]. در این آیه نفس همه به معنای عامل وجدان و شعور که در نتیجه منش انسان را بیان می‌کند.
با توجه به چند معنایی که از نفس در قرآن کریم آمده است، می‌توان نتیجه گرفت که نفس انسان از سویی با فطرت و ذات خویش در ارتباط است و از سوی دیگر با طبیعت پیرامون یا محیط و مکتسبات آن و به این ترتیب نفس شکل می‌گیرد.
نفس در احادیث و روایات: احادیث فراوانی در این مورد وجود دارد که به چند مورد اشاره می‌شود:
1.      لایحل لمومن ان یذل نفسه- مومن حق ندارد که خود را خوار و بی‌مقدار سازد،(رسول اکرم ص).
2.   من هانت علیه نفسه فلا ترج خیره- آن کسی که برای خویش ارزش و منزلتی قایل نیست، به اصلاح او امید نمی‌توان بست،(حضرت علی ع).
3.   المنیه و لاالدنیه- تحمل مرگ از تحمل ذلت آسان‌تر است(یعنی بمیرد اما خود را خوار و ذلیل نکند)، (حضرت علی ع).
4.      ساعه ذل لا تفی بعزالدهر- یک عمر عزت‌داشتن بساعتی ذلت نمی‌ارزد،(حضرت علی ع).
5.   من کرمت علیه نفسه هانت علیه شهواته- کسی که نفسش در نزدش عزیز و شریف باشد، شهوات در نظرش خوار و حقیر می‌شود،(حضرت علی ع).
6.   ان ا… فوض الی المومن کل شیء الا اذلال نفسه- خداوند همه چیز را به خود مومن واگذار کرده مگر ذلیل کردن و بی‌ارزش کردن خودش را، (امام صادق ع).
7.   من هانت علیه نفسه فلا تأمن شره- کسی که برای خود ارزش و شخصیت مطلوبی قایل نباشد شرش دامنگیر همه می‌شود، (امام علی‌النقی ع). [82]
از مجموع احادیث نتیجه می‌گیریم:
1.   مومن باید کرامت، بزرگواری، عزت و شخصیت خویش را پاس بدارد و هیچگاه برای دست یافتن به ثروت و موقعیت خود را خوار و بی مقدار نسازد.
2.   آنان که خود را ذلیل و خوار می‌دانند و یا می‌سازند از قافله رشد و تعالی باز می‌مانند و به کسی که برای خود ارزش قایل نیست امید به رشد و کمال‌یابی نمی‌توان بست.
3.   شعاع تأثیر منفی انسان‌هایی که خود را پست و حقیر می‌سازند در حوزه وجودی خودشان محدود نمی‌ماند بلکه این شعله بر خرمن دیگران نیز می‌افتد شر این افراد دامنگیر جامعه می‌شود.
4.      از همان اوان زندگی فرد به نفس وی بها داده و عزیز شمرده شود.

نفس در نظریه دانشمندان اسلامی:
1.      کندی: نفس جوهری بسیط، الهی روحانی است، نه طول دارد نه عرض، نوری از انوار باری تعالی.
2.   ابن سینا: وی اعتقاد دارد به این که نفس به معنای وسیع مبدأ، حرکت در نظر گرفته شده است و همه موجودات عالم دارای نفس هستند او به نفس فلکی، نفس نباتی و نفس حیوانی و در درجه آخر به نفس انسانی اعتقاد دارد.
3.      ابوحامد غزالی: مقصود از نفس جوهر کاملی است که کاری جز تذکر، حفظ و تمیز نیت ندارد.
در مجموع هیچ یک از دانشمندان و علمای مسلمان نه تنها از بی حرمتی نفس بر حذر داشتند بلکه تأکید بر احترام به نفس که معادل عزت‌نفس است داشتند. [83]

________________________________________

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد